گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۱۳

 

خویشتن پاک دار و بی‌پرخاش

هیچ کس را مباش عاشق غاش

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۱۴

 

خویشتن پاک دار بی‌پرخاش

رو به آغاش اندرون مخراش

رودکی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۴ - پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود

 

چر فرمان او گشت در شهر فاش

به خوبی بپرداخت گاه از بلاش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷

 

بدین رزمگه امشب اندر مباش

ممان تا شود گنج و لشکر به لاش

فردوسی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵

 

صعب‌تر عیب جهان سوی خرد چیست ؟ فناش

پیش این عیب سلیم است بلاها و عناش

گر خردمند بقا یافتی از سفله جهان

همه عیبش هنرستی سوی دانا به بقاش

فتنه ز آن است برو عامه که از غفلت و جهل

[...]

ناصرخسرو
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده

 

جدا خوانش هر روز دادی بلاش

یکی ابر بد ویژه دینار پاش

اسدی توسی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرل‌بک

 

همیدون شاه گیتی قدر والاش

پدید آورد مردم را به اعداش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ

 

چو از پیشم برفت آن روی زیباش

به چشمم در بماند آن تیر بالاش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲

 

ای گشته ببیداد و بدی کردن فاش

خواهم که کنم بوصل هجران تولاش

آن را که کنی همی پیاپی پاداش

خود را و مرا کرده بغم خوردن فاش

قطران تبریزی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۱ - سئوال دوم فرامرز از برهمن

 

ز رشک و حسد جاودان دور باش

به آزادی از دهر کن نام فاش

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۷ - مرثیت

 

خون همی بارم از دو دیده سرد

بر وفات محمد خراش

رازها داشتم نهان چون جان

که خرد گفته بود در دل باش

چون مرا خون دیده جوش گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - مدح ابوالفضایل

 

چون موکل شود بدو فراش

عشوه ها سازد و دهد کرناش

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در ستایش قاضی ابوالبرکات‌بن مبارک فتحی

 

به آب ماند یار مرا صفات و صفاش

که روی خویش ببینی چو بنگری بقفاش

ز بوی و خوبی جعد و دو زلف مشکینش

ز رنگ و گردن و گوش و دو عارض زیباش

نگار خانهٔ چین است و ناف آهوی چین

[...]

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۲۸
sunny dark_mode