گنجور

حسینی » کنز الرموز » بخش ۵ - در بیان معرفت عشق و تحقیق آن

 

عقل گوید کارسازی میکنم

عشق گوید پاکبازی میکنم

امیر حسینی هروی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲

 

ز آب مژگان هر شبی خرقه نمازی می‌کنم

سرو قدت را دعای جان درازی می‌کنم

در رسنهای دو زلف کافرت پیچیده‌ام

غازیم غازی، به جان خویش بازی می‌کنم

کمترینت بنده‌ام کت عاقبت محمود باد

[...]

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۸

 

با دو چشمت عشق‌بازی می‌کنم

با دو زلفت سرفرازی می‌کنم

گفته بودم ترک جان‌بازی کنم

چون توانم کرد بازی می‌کنم

روز و شب در بوتهٔ هجران تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌کنم

گر سرم برداری از تن سرفرازی می‌کنم

با چنین تندی و بی باکی که آن عاشق کشست

آه اگر داند که با او عشقبازی می‌کنم

می‌کشد آنم که خنجر می‌زند وانگه به ناز

[...]

وحشی بافقی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۹

 

با بتان من عشقبازی می کنم

عشق را من دلنوازی می کنم

بی محبت هر که میرد کافر است

هست تا جان عشقبازی می کنم

تا نیازی هست پیش او مرا

[...]

سعیدا