گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران

 

دل و دولت و کامکاریت هست

دلیری و جاه و سواریت هست

عیوقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست

غالبا دل در کف چون خود ستمکاریت هست

چونی از شاخ گلت رنگی و بویی می‌رسد

یا به این خوش می‌کنی خاطر که گلزاریت هست

در گلستانی چو شاخ گل نمی‌جنبی ز جا

[...]

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم

 

مینماید چند روزی شد که آزاریت هست

غالبا دل در کف چون خود ستمکاریت هست

در گلستانی نمیجنبی چو شاخ گل جای

میتوان دانست کاندر پای دل خاریت هست

چاره خود کن اگر بیچاره سوزی همچو تست

[...]

شیخ بهایی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

ای که چون چشم بت من، حال بیماریت هست

می‌نماید کز طلب، اندر دل‌آزاریت هست

فصل گل بی‌مِی نشاید زیستن ور نیست زر،

هشت باید در گرو، تا دلق و دستاریت هست

بر جفای باغبان بی‌مروّت صبر کن،

[...]

افسر کرمانی