چنین گفت آنگه به فرمانبران
بیارید هین بدره های گران
بیارید پیشم کنون تاج زر
دو صد تخت دیبا و عقد گهر
همه هرچ گفت آوریدند پیش
نهاد آن همه پیش دل خواه خویش
بگفت این فدای یکی موی تست
دل و جان من بندهٔ روی تست
تو دانی که از ورقه کم نیستم
براه صبوری چرا ایستم
تو آگاهی ای زاد سرو سهی
که چون ورقه دارم فراوان رهی
چو گل شه دل شاه را نرم دید
روانش به عشق اندرون گرم دید
به مکر اندر آمد بت سیم تن
به چاره رهاند از بلا خویشتن
چنین گفت کی پادشاه عرب
بلند اختر و راد و عالی نسب
دل و دولت و کامکاریت هست
دلیری و جاه و سواریت هست
چو سرو سهی تو بدیدار و قد
ترا از چه معنی توان کرد رد
همی تا زیم من به کام توام
پرستار و مولای نام توام
بهر چت مرادست فرمان کنم
هر آنچم تو فرمان دهی آن کنم
ولیکن مرا هست عذر زنان
یکی هفته ام داد باید زمان
چو بگذشت یک هفته از کار من
نباشد کسی جز تو سالار من
ترا جای روبم به گیسوی خویش
ترا دانم اندر جهان شوی خویش
ترا هر که با ورقه همسان کند
برو بخت فرخنده تاوان کند
ربیع ابن عدنان به گفتار اوی
ببد شاد و ایمن شد از کار اوی
نبود آگه از مکر سرو سهی
بدام اندر آویخت از انبهی
ز گلشاه وز حیلت دلفروز
ببد ایمن آن مهتر تیره روز
زمان دادش و دل به شادی سپرد
به یک هفته گفتا کس از غم نمرد
مر آن خسته دل را هم اندر زمان
فرستاد سوی سرای زنان
همان شب چو بر ورقه بگذشت حال
بری شد زیار و جدا شد ز مال
ز بس کس که در تیره شب کشته بود
بنی شیبه از کشته پر پشته بود
بدانجای گلشاه مسکین اسیر
بدین جای ورقه بدرد و زهیر
همه شب بدان حال بگذاشتند
همه نعره از چرخ برداشتند
نیاسود آن شب کسی از خروش
زن و مرد بودند بی مال و هوش
ندانست کس هیچ کاحوال چیست
شبیخون و خون ریختن کار کیست
چو گیتی بپوشید سیمین زره
گشاد از دل چرخ گردان گره
دلیران همه جمله گرد آمدند
وز آمد شد دشمن آگه شدند
بجستند گلشاه را سر به سر
ندیدند ازو هیچ جایی اثر
چو ورقه ز گل شه تهی دید جای
چو سر گشتگان اندر آمد ز پای
گهی کرد بر سر همی تیره خاک
گهی کرد بر تن همی جامه چاک
گهی زرد گل کشت بر زعفران
گهی خون دل راند بر ارغوان
یکی شعر گفت آن دل آزرده مرد
ز تیمار و هجران وز داغ و درد
همی گفت ای لعبت دلستان
کجا جویمت من بگرد جهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، فرمانروایی دستور میدهد تا هدایایی مانند تاج طلا و تختهای گران به او آورند و از عشق و ارادتش به محبوبش سخن میگوید. او اعلام میکند که دل و جانش فدای محبوبش است و از وفاداری و عواطف عمیقش میگوید. سپس به ربیع ابن عدنان که دل شاد و ایمنی دارد، اشاره میشود، اما ربیع از مکر محبوبش آگاه نیست و در دام او گرفتار میشود.
به دنبال آن، وقایعی تلخ به وقوع میپیوندد که نشاندهنده ناامنی و ترس در شب است. در نهایت، شخصی نگران از فقدان محبوبش غم و اندوهش را با شعر بیان میکند و از جستجوی او در دنیا سخن میگوید. این متن به توصیف اوضاع عاطفی و ناامنی در زندگی شخصیتها میپردازد.
هوش مصنوعی: سپس به آن فرمانروایان گفت: بلافاصله دستههای گرانبهایی را بیاورید.
هوش مصنوعی: الان تاج طلا و دو صد تخت گرانبها و مروارید را نزد من بیاورید.
هوش مصنوعی: همه آنچه گفتند را آوردهاند، ولی در نهایت همه به خواستههای دل خود توجه کردهاند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس عمیق عشق و فدایی است. گوینده میگوید که عشق و ارادت او به معشوق به اندازهای است که حتی یک تار موی او را فدای خود میکند. دل و جان او همه به خاطر زیبایی و وجود معشوق است و او به نوعی خود را بنده و تسلیم او میداند.
هوش مصنوعی: تو میدانی که من در مسیر زندگی به اندازه یک ورقه تجربه دارم، پس چرا در برابر این چالشها صبر نمیکنم و ایستادهام؟
هوش مصنوعی: تو دانایی و آگاهی، مانند سرو بلند زیبایی که همواره ورقهای فراوانی در دست دارم.
هوش مصنوعی: وقتی دل شاه را مانند گل نرم و لطیف دید، احساس کرد که در درونش عشق به شدت در حال شعلهور شدن است.
هوش مصنوعی: دختر زیبا با نیرنگ و فریب، به دنبال راهی است تا خود را از مشکلات و مصیبتها نجات دهد.
هوش مصنوعی: پادشاه عرب، فردی بزرگ و نجیب با شخصیت والاست و دارای مقام و منزلت بلند است.
هوش مصنوعی: دل، ثروت و شایستگی تو، نشانهای از شجاعت و موفقیت، و جایگاه اجتماعی و مهارت تو در زندگی است.
هوش مصنوعی: وقتی سرو بلند قامت را میبینم و قامت زیبای تو را، دیگر چه دلیلی برای بیان زیبایی تو میتواند وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که من در خدمت تو هستم، همواره در آرامش و رضایت تو زندگی میکنم و تو را به عنوان پرستار و سرورم میشناسم.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خواستهات، هر کاری که بگویی انجام میدهم و هر دستوری که بدهی، اطاعت میکنم.
هوش مصنوعی: اما من دلیل دارم که بگویم از زنها، چرا که زمان لازم را برای من تعیین کردهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که یک هفته از ماجرای من گذشت، هیچکس غیر از تو در دل من جایی نخواهد داشت، ای سرور من.
هوش مصنوعی: من تو را در دنیای خودم مانند گیسوانم میشناسم و تو را به جای محبوبم میدانم.
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را با ورقهای مشابه مقایسه کند، بر بخت خوشش هزینهای میپردازد.
هوش مصنوعی: ربیع ابن عدنان با شنیدن سخنان او خوشحال و با خیال راحت از عملکردش شد.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که فردی از فریب و نیرنگ زیبایی یا فریبندگی دیگری آگاه نبوده و به همین دلیل به دام آن گرفتار شده است. در واقع، او به خاطر جاذبه و جذابیت، فریب خورده و وارد شرایطی شده که شاید برایش خوشایند نباشد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که از زیبایی و فریبایی گلها باید دوری کرد، زیرا میتواند فرد را به خطر بیندازد و به سرنوشت ناخوشایند برساند. در واقع، از انسانهای متظاهر و بدخواه باید احتیاط کرد تا از مشکلات در امان بمانیم.
هوش مصنوعی: زمان به او فرصت داد و دلش را به شادی سپرد. او گفت که در یک هفته، هیچکس از غم نمرده است.
هوش مصنوعی: او نیز آن دل شکسته را به سوی خانه زنان فرستاد.
هوش مصنوعی: همان شب که بر روی کاغذ نوشتم، حالتی دگر برایم پیش آمد و از ثروت و داراییام جدا شدم.
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد افرادی که در شب تاریک کشته شدند، بنی شیبه به خاطر این کشتار، تلنبار شده بودند.
هوش مصنوعی: در باغ گل، مستضعف و دردمند، همانند برگ و زبالهای به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: تمام شب به همین حالت گذشت و همگی از سر و صدا و نالهای که آسمان به راه انداخته بود، به ستوه آمدند.
هوش مصنوعی: در آن شب هیچکس نتوانست آرام بخوابد؛ زن و مرد به خاطر نداشتن مال و فهم، به شدت دعا و نگرانی میکردند.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که در این وضعیت خطرناک و وحشتناک، چه کسی مسؤول خونریزی و حمله است.
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا مانند زرهای نقرهای پوشیده میشود، از دل آسمان چرخان، گرهای باز میشود.
هوش مصنوعی: دلیران همه در یک جا جمع شدند و با حضورشان، دشمن از آمدنشان باخبر شد.
هوش مصنوعی: آنها به جستجوی گلشاه رفتند، اما از او هیچ نشانه یا اثری ندیدند.
هوش مصنوعی: وقتی که ورقهای از گل را خالی از زیبایی و رنگ دید، مانند سرگردانانی که پا بر زمین گذاشتهاند، او نیز وارد میدان شد.
هوش مصنوعی: گاهی بر روی زمین تیره و خراب میرود و گاهی لباس پارهاش را بر تن میپوشد.
هوش مصنوعی: گاهی گل زرد را بر روی زعفران میکارد و گاهی دلش را با درد بر گلهای ارغوانی میزند.
هوش مصنوعی: شخصی شعری سرود که از دل شکسته و رنجهای ناشی از جدایی و درد و غم میگوید.
هوش مصنوعی: او میگوید: ای محبوب دلانگیز من، کجا میتوانم تو را بیابم؟ من در حال گشت و گذار در این دنیا هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.