گنجور

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

من صورت تو بدیده اندر دارم

کز دیده همی برخ برش بنگارم

چندان صنما ز دیدگان خون بارم

تا صورت تو ز دیده بیرون آرم

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۴۵

 

مهر ایشان بود فیا وارم

غمتان من بهر دو بگسارم

عنصری
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۴۶

 

نظری فگن به حالم که ز دست رفت کارم

به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم

تو چو صاحب عطایی طلب منست از تو

چو تو غالبی به هر‌کس به تو خویش می‌سپارم

ابوسعید ابوالخیر
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین

 

دلا باز آی تا با تو غم دیرینه بگسارم

حدیثی از تو بنیوشم نصیبی از تو بردارم

دلا گرمن به آسانی ترا روزی به چنگ آرم

چو جان دارم ترا زیرا که بی تو خوارم وزارم

دلا تا تو زمن دوری نه درخوابم نه بیدارم

[...]

فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶

 

ای بار خدای و کردگارم

من فضل تو را سپاس دارم

زیرا که به روزگار پیری

جز شکر تو نیست غمگسارم

جز گفتن شعر زهد و طاعت

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۱

 

از من برمید غمگسارم

چون دید ضعیف و خنگ‌سارم

گرد در من همی نیارد

گشتن نه رفیقم و نه یارم

زین عارض همچو پر شاهین

[...]

ناصرخسرو
 

خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۱۳۶

 

تا جان دارم غم تو را غمخوارم

بی جان غم عشق تو به کس نسپارم

خواجه عبدالله انصاری
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۰

 

ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم

زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم

خصایل تو سزاوار مدحتند همه

بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم

چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال

[...]

ازرقی هروی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

کُنون، گر تو نباشی جفت و یارم،

نیارایی به شادی روزگارم.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

به جان تو که من دختر ندارم؛

و گر دارم، چگونه پیش نارم؟

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

 

ازآن خوشتر نباشد روزگارم،

که ارزانی به ارزانی سپارم.»

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

ز عشقت من نژند و بی قرارم

ز درد و زاری تو جان سپارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

من او را روز و شب در ناز دارم

کلید گنجها او را سپارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

رخ رنگینت باشد نوبهارم

لب نوشینت باشد غمگسارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

اگر من زهرهٔ صد شیر دارم

پیامت پیش او گفتن نیارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

همی بینی که پیچان همچو مارم

چگونه صعب و آشفته‌ست کارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

کجا من روز و ساعت می‌شمارم

همیشه دیدنت را چشم دارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

تو خود بینی که کامت چون برآرم

به نیکی روی کارت چون نگارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۳۶
sunny dark_mode