گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱

 

آن ندیدی که خرده دان به شکر

داروی تلخ را کند شیرین

تا به آن حیله از تن رنجور

ببرد رنج و محنت دیرین

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱

 

زورمندی مکن ای خواجه به زر

کآخر کار زبون خواهی رفت

فربهت کرد بسی نعمت و ناز

زان بیندیش که چون خواهی رفت

با چنین جثه ندانم که چه سان

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲

 

هر عوانی که درین بزمگه شر و فساد

تار صد حیله به هر لحظه ازو ساز دهند

به ازان نیست که در موج فنا غوطه خورد

تا وی از خلق خود و خلق ز وی باز رهند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۳

 

سفله دون را چو گردد معده سیر

بر هزاران شور و شر گردد دلیر

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۳

 

گر شور و شری هست حریصان جهان راست

خرم دل قانع که ز هر شور و شری رست

در عز قناعت همه روح آمد و راحت

در حرص فزونیست اگر دردسری هست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۵

 

از سفله نیل مکرمت امید داشتن

کشتی به موج لجه حرمان فکندن است

پیش عدو زبون شدن از میل مال و جاه

خود را به ورطه خطر جان فکندن است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۶

 

گر از لئیم بترسد کریم، نیست عجب

ز خبث نفس، نه از پشم و استخوان ترسد

کسی که پا ننهد در میان خاکستر

مقرر است که از آتش نهان ترسد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۷

 

آنم که به عمر خویش هرگز

خالی نشدم ز آرزویت

گر گرد همه جهان بگردی

ساکن نشوم ز جستجویت

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۷

 

آنان که جز به نان نبود زنده جانشان

دارند رو به خدمت دونان برای نان

گر فی المثل ز دست کسان صد قفا خورند

همچون سگ گرسنه دوند از قفای نان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۸

 

هرجا پری به صورت خود گردد آشکار

او را چو جان کشند در آغوش خویش تنگ

هرجا به شکل راست برآید به سان مار

سنگین دلان ز دور زنندش به چوب و سنگ

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۹

 

با کسی منشین که نبود با تو در گوهر یکی

رشته پیوند صحبت اتحاد گوهر است

جنس را با جنس و با ناجنس اگر گیری قیاس

این به سان آب و روغن، وان چو شیر و شکر است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۰

 

خواهی که شوی حلال روزی

همخانه مکن عیال بسیار

دانی که درین سراچه تنگ

حاصل نشود حلال بسیار

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۱

 

چو روباه در بیشه شیر باشد

زید ایمن از زخم چنگال گرگان

ز بیداد خردان امان یابد آن کس

که گیرد وطن در جوار بزرگان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۲

 

در هر دلی که عز قناعت نهاد پای

از هر چه بود حرص و طمع را ببست دست

هرجا که عرض کرد قناعت متاع خویش

بازار حرص و معرکه آز را شکست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۳

 

چو با تو خصم شود سفله ای نه از خرد است

که در خصومت او مکر و حیله ساز کنی

هزار حیله توان ساخت وز همه آن به

که هم ز صلح و هم از جنگش احتراز کنی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۴

 

ای خوش آن مرد حقیقت که ز پیغام و سلام

رو بتابد به سوی مایده وصل رود

اصل چون روی نماید ز پس پرده فرع

فرع را باز گذارد به سر اصل رود

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۵

 

باری که آسمان و زمین سرکشید ازان

مشکل توان به یاوری جسم و جان کشید

همت قوی کن از مدد رهروان عشق

کان بار به قوت همت توان کشید

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۶

 

چون روی راه اجل زینسان که می بینم تو را

در قفا از بار حرص و آز اشتروارها

بارهای خویش را چیزی سبک گردان که نیست

تنگنای مرگ را گنجایی این بارها

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۹

 

ای برادر از تو بهتر هیچ کس نشناسدت

زانچه هستی یکسر مو خویش را افزون منه

گر فزون از قدر تو بستایدت نابخردی

قدر خود بشناس و پای از حد خود بیرون منه

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۰

 

بردن حسد از حال کسان طور خرد نیست

زنهار که از طور خرد دور نباشی

از خلق طمع همچو حسد مایه رنج است

بگسل طمع از خلق که رنجور نباشی

جامی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode