گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۱۵ - آغاز داستان

 

چو تنگی دید در صحرای سینه

ز سینه ریخت بر صحرا خزینه

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

تو تا مشغول بیتی و سفینه

از آن دریات نبود نم بسینه

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه

 

ز من کینه مگیر ای سیم سینه

که از مستان کسی نگرفته کینه

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۶ - صفت جشن خسرو

 

سبک گشته دل ازتنگی سینه

همه مردان گران از آبگینه

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

اگر این هست صندوق خزینه

دلم خوش باد در صندوق سینه

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۹ - آغاز نامۀ گل بخسرو

 

برارد آب از دریای سینه

کند در چشم همچون آبگینه

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۳ - الحكایة ‌و التمثیل

 

نه دلی نه دیدهٔ نه سینهٔ

نه تنی نه مهری و نه کینهٔ

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

بود مجنونی بدست آئینهٔ

چون بکردی جمعه هر آدینهٔ

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۳۵ - الصفا

 

رسمی است میان اهل دل دیرینه

کز کینه تهی کنند دایم سینه

در دل همه حلم و بردباری باید

صاحبدل ریش سینه اندر کینه

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۲

 

هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه

نی عید کهن گشته آدینه دیگینه

عیدانه بپوشیده همچون مه عید ای جان

از نور جمال خود نی خرقه پشمینه

ماننده عقل و دین بیرون و درون شیرین

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۶

 

قرابه‌بازِ دانا هش‌دار آبگینه

تا در میان نیفتد سودای کبر و کینه

چون شیشه بشکنی جان بسیار پای یاران

مجروح و خسته گردد این خود بود کمینه

وآنگه که مرهم آری سر را به عذر خاری

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳۲

 

صوفی نشوی به فوطه و پشمینه

نه پیر شوی ز صحبت دیرینه

صوفی باید که صاف دارد سینه

انصاف بده صوفی و آنگه کینه

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » نهم

 

امروز منم احمد، نی احمد پارینه

امروز منم سیمرغ، نی مرغک هرچینه

شاهی که همه شاهان، خربندهٔ آن شاهند

امروز من آن شاهم، نی شاه پریرینه

از شربت اللهی، وز شرب اناالحقی

[...]

مولانا
 

همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - فی مذمه الدنیا

 

حرص و دل هردو در یکی سینه

روی زنگی‌ست پیش آیینه

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۱ - پیغام چهارم شب به خورشید

 

شب معراج و قدر و آدینه

در برات من‌اند دیرینه

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۹

 

ای آرزوی هزار سینه

وندر دل تو هزار کینه

هستم ز برت که هست پیدا

در جامه چو می در آبگینه

هر قطره خون ز چشم من هست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode