گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - طبیبی را ذم کند

 

مقبلی آنکه روز و شب ادبار

از سر و ریش او همی ریزد

دست بر نبض هر کسی که نهاد

روح او از عروق بگریزد

هر کجا کو نشست از پی طب

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹

 

رای تو که صلح روز ملک انگیزد

در حادثه‌ای چو رنگ قهر آمیزد

تعجیل حقیقی از فلک بگریزد

آرام طبیعی از زمین برخیزد

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰

 

روزی که خرد سرشک رنگین ریزد

اندیشه چگونه رنگ شعر آمیزد

نور از رخ آفتاب هم بگریزد

چون سایهٔ ایزد از جهان برخیزد

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

صبر از دل ریش من همی بگریزد

با دیده من خواب همی نامیزد

وین هر دو اگر چنین بود نیست عجب

کز آتش و آب هر کسی پرهیزد

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم

 

خاری ار با حیاتم آمیزد

دلم از صحبتت نپرهیزد

حمیدالدین بلخی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

بادی که ز کوی عشق تو بر خیزد

از خاک جفا صورت مهر انگیزد

آبی که ز چشم من فراقت ریزد

هر ساعتم آتشی بسر بر ریزد

میبدی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۳

 

بهاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد

نگاری کز دو یاقوتش همه شهد و شکر ریزد

نصرالله منشی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷

 

معشوق ز لب آب حیات انگیزد

پس آتش تب چرا ازو نگریزد

آن را که ز لب دم مسیحا خیزد

آخر به چه زهره تب در او آویزد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶

 

معشوقه ز لب آب حیات انگیزد

پس آتش تب چرا ازو نگریزد

آن را که لب دم مسیحا خیزد

آخر به چه زهره تب در او آویزد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶

 

غم شحنهٔ عشق است و بلا انگیزد

جان خواهد شحنگی و رنگ آمیزد

خاقانی اگر سرشک خونین ریزد

گو ریز که سیم شحنه زین برخیزد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۶

 

خاقانیا به بغداد اهل وفا چه جوئی

کز شهر قلب کاران این کیمیا نخیزد

گر خون اهل عالم ریزند دجله دجله

یک قطره اشک رحمت از چشم کس نریزد

خاقانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان

 

چو دیو از آهنش دشمن گریزد

که بر هر شخص که‌افتد برنخیزد

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان

 

ز ناف نکته نامش مشک ریزد

چو سنبل خورد از آهو مشک خیزد

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان

 

بر آن اوج از چو ما گردی چه خیزد‌؟

که ابر آنجا رسد آبش بریزد

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز

 

ز لعلش بوسه را پاسخ نخیزد

که لعل ار وا گشاید دُر بریزد

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار

 

کسی کاو را ز خون آماس خیزد

کی آسوده شود تا خون نریزد؟

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار

 

مرا زین کار کامی برنخیزد

پری پیوسته از مردم گریزد

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین‌بانو شیرین را

 

چو دهقان دانه در گِل پاک ریزد

ز گل گر دانه خیزد پاک خیزد

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

چو سقا آب چشمه بیش ریزد

ز چشمه کآب خیزد بیش خیزد

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

مجوی آبی که آبم را بریزد

مخواه آن کام کز من برنخیزد

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۶
sunny dark_mode