مگس و گربه سوی خوان پویند

سگ و زاغند کاستخوان جویند

ماهرویان از آن زمین خیزند

سرو قدان در آن چمن رویند

باد فردوس از آن هوا یابند

گل جنت از آن زمین بویند

نقش فرودسیان و حوران را

[...]

بدین زمانه که ما اندر او گرفتاریم

بزرگ و خرد همی ذل یکدگر جویند

اگر به مرگ یکی را زما عزیز کنند

به جای مرثیه شاید که تهنیت گویند

چو شیرین دید که ایشان راست‌گویند

به چاره راست کردن چاره جویند

شنیدم ده‌هزارش خوب‌رو‌یند

همه شکّرلب و زنجیر‌مو‌یند

بالا طلبان که اوج جویند

بالای فلک جز این نگویند

دزدان چو به کوی دزد جویند

در کوی دوند و دزد گویند

دانی که عرب چه عیب جویند‌؟!

این کار کنم مرا چه گویند‌؟‌‌!‌

گر با تو حدیث او بگویند

رسوایی کار تو بجویند

چون عهدهٔ عهد باز جویند

جز عهدشکن ترا چه گویند؟

هفتاد و دو فرقه در رهت می‌پویند

هر یک سخنان مختلف می‌جویند

سررشتهٔ حق به دست یک طایفه است

باقی به خوش آمد سخنی می‌گویند

همی تا با خودی از تو نگویند

ولی تا بیخودی جز تو نجویند

چه گویم جمله گر زشت ار نکویند

چو نیکو بنگری جویان اویند

چو جان روی و تن روی دورویند

اگر اندر عذابند از دو سویند

شبان‌روز‌ی از آن در جست و جویند

که تا محشر به‌جان جویای اویند

باسرار معانی راه جویند

طریق راه یزدانی بپویند

ازو یابند هر چیزی که جویند

بدو گویند هر لطفی که گویند

بترک جمله نسبتها بگویند

کرامات وفراست را بجویند

از آن پس شاهد و زاهد نگویند

بجز اندر ره وحدت نپویند

همه اقوال ایشان گر بجویند

حقیقت شرع باشد آنچه گویند