گنجور

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

یاد آرید در آن بستر ناز

ای فرو خفته بهم فرزندان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

زبن شبان سیه عمرگداز

که سر آورده پدر در زندان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

یاد آر ای پسر خوب‌خصال

کز تبه کاری این مردم دون

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

پدرت گشت به خواری پامال

تا تو گردی به شرافت مقرون

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

پسر من‌! تو به روز کیفر

ریشهٔ عاطفه از دل برکن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

از سرکیفر دزدان مگذر

تا پشیمان نشوی همچون من

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

بخ بخ ای مرغ شباهنگ ز شاخ

با من دلشده دمسازی کن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

تو هم ای دل به ره حق گستاخ

با شباهنگ هم‌آوازی کن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » بنای یادگار

 

تا بی‌خردان به آزمایش

مستیز و ره وقار بگزین

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » بنای یادگار

 

فارغ ز نکوهش و ستایش

خونسرد به‌آفرین و نفرین

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

بندهٔ یاسای او گشتند شاهان زمن

وز در تبریز ملک آراست تا حد پکن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

اندر آن گلگشت خرم جمله کردند انجمن

هم در آن کنکاش‌، نادر کرد آغاز سخن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷ - صف زندان نمرهٔ یک

 

کلبه‌ها بی‌دریچه و روزن

تنگ و تاریک چون دل دشمن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸ - سبب بنای زندان

 

روزی آمد علیم در بر من

گفت خود را به ناخوشی می‌زن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸ - سبب بنای زندان

 

زان که آنجاست در ادارهٔ من

نانت آنجاست غرق در روغن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۳ - تغییر زندان

 

هست بر سقف او یکی روزن

که شود حبسگاه از آن روشن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۳ - تغییر زندان

 

من و او چون رویم ازین مسکن

«‌بانک‌» ماند از او و بانک زمن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی

 

دیده می‌شد ز زیر پیراهن

کتف و پستان و ران و باقی تن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۶ - غزل مرادف

 

یادم آمد که با «‌سنائی‌» من

گفته‌ام‌پیش‌از این به خواب سخن

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۳۷۰
۳۷۱
۳۷۲
۳۷۳
۳۷۴
۳۸۰
sunny dark_mode