گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترجیع بند

 

عمریست که عنبرین کمندی

بر پای دلم نهاده بندی

چندیست که کرده تلخ کامم

شیرین دهنی به نوش خندی

قرنیست قرین درد و آهم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳

 

ناگه ز بهشت، گوسفندی

آمد که نبیند او گزندی

آذر بیگدلی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۵

 

از دیده چه اشگم ار فکندی

دست آر دلم بنوشخندی

درهر شکنی فکنده زلفت

برگردن جان من کمندی

این خال به منظرت نشسته

[...]

نورعلیشاه
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

ترسم از چشم بد خلق رسد بر تو گزندی

گو بسازند نقابی و بسوزند سپندی

ما نه خود لایق تیریم و نه شایسته‌ی بندی

ور نه آن ابرو و آن طره کمان است و کمندی

لاف قوت مزن ای خواجه که از ما نخرد کس

[...]

نشاط اصفهانی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » ترکیب خلقت و آفرینش پا

 

بود نقش دل هر هوشمندی

که باشد نقشها را نقشبندی

ملا احمد نراقی
 

خالد نقشبندی » مثنویات » مناجات

 

به آن مهر سپهر ارجمندی

ختام خواجگان نقشبندی

خالد نقشبندی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۵

 

ندیده توپ هفتاد و دو پوندی

چو رعد و برق پر زورست و تندی

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۶

 

خصوصا توپ شصت و چارپوندی

چو رعدی در صدا چون برق تندی

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

زاهدم می دهد از سلسله زلف تو پندی

کاش می داشتم از سلسله زلف تو بندی

سر به پای تو تن انداخت برانگیز سمندی

تن به فتراک تو سر داد بینداز کمندی

گرچه بی پرده خوشی روی فرو پوش که ترسم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۸

 

ذوق فتراک ترا گشته فراهم سر چندی

ای سرم خاک گذار تو برانگیز سمندی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۶ - حکایت

 

چه کارت با اساس ریشخندی

کجا قصاب داند نعلبندی

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۸

 

دلا ز عشق مجاز از چه مهر برکندی؟

حقیقتی به کف آور که باز پیوندی

بیا که تخم امیدم هنوز در دل هست

اگر تو بیخ محبت ز ریشه برکندی

سخن به بزم رقیبان نموده‌ای آغاز

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۵

 

ایکه مطبوع و شوخ و دلبندی

از چه با مات نیست پیوندی

تیغ بر کش بکش ملول نباش

اگر از قتل بنده خرسندی

هر که بیند بکشته ام گوید

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹

 

دگر فرود نیاید سرم به هیچ کمندی

علاقهٔ تو خلاصم نمود ، از همه بندی

غمی نمانده مرا با وجود زلف تو آری

گزیده مار نلرزد دلش به هیچ گزندی

سری به تیغ تو دادم دریغ اگر نپذیری

[...]

فروغی بسطامی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۲۸

 

اکنون که در رزق گشادست خداوند

انصاف نباشدکه تو بر خویش ببندی

بر حالت خود گریه کنی روز قیامت

بر حال تهیدست گر امروز بخندی

قاآنی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۳

 

گفتم ای عشق ده مرا پندی

گفت ازعقل شوبری چندی

گفتمش با شکسته دل چکنم

گفت او را بده به دلبندی

شد تنم همچو کاه و یار از غم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴

 

زنی از غمزه ای شوخ ار به نیشکر شکرخندی

کشدمانند نی افغان به آهنگی زهر بندی

مگر کردی اسیر سرو قد خویش قمری را

که چون من بردل او را هم به گردن هشته ای بندی

نکورویا گرت بیم ازگزند چشم بد نبود

[...]

بلند اقبال
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰