گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۴ - آخر سال

 

آنچه دولت ستاند از مردم

هشت عشر از میانه گرددگم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۳ - در عقل و علم

 

دیده‌ای لکه‌ای که در یک‌دم

بر حریری چکد ز نوک قلم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۰ - در مذمت سرکشی و عیب‌جویی

 

همه افتاده‌اند دور از هم

خلق کم‌، علم کم‌، عمارت کم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ چهارم

 

عشق من این بود که در ملک جم

نابغه‌ای قد بنماید علم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ چهارم

 

چون اسد پرده‌، گرسنه شکم

لخت به مانندهٔ شیر علم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » شکوهٔ عروس از مادر شوهر!

 

گفت مام تو مرا کشت ز غم

بس که با من کند از کینه ستم

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

دیو مهیب خودسری، چون ز غضب گرفت دم

امنیت از محیط ما، رخت ببست و گشت گم

حربه وحشت و ترور، کشت چو میرزاده را

سال شهادتش بخوان «عشقی قرن بیستم »

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۲۴ - رباعی مستزاد

 

با آنکه بود موجب رحمت دهقان

سر تا به قدم

فرخی یزدی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار

 

یکی رشته از زلف بر گردنم

فکنده است و بسته است سال و برم

افسرالملوک عاملی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - در تهنیت عید مولود مسعود

 

زد امروز از نسل آدم به عالم

خدیوی قدم کش طفیل است آدم

چه آدم چه عالم که گر او نبودی

نه آدم پدیدار گشتی نه عالم

جهانبان مطلق نماینده حق

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در نعت رسول اکرم (ص) و مدح ولی اعظم علی (ع)

 

به اهل بینش در آفرینش بود مبرهن بود مسلم

که از تمامی شده است نامی جناب انسان ظهور اعظم

زهی وجودی که موجد از آن ز پای تا سر بود نمایان

ابوالمحامد ابوالمکارم بوصف یزدان به نقش آدم

بطوع خادم ملک بخیلش همین نه تنها فلک طفیلش

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲۹۳
۲۹۴
۲۹۵
۲۹۶
۲۹۷
۲۹۸
sunny dark_mode