عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار نایبی در دم مرگ
مرگ بنگر تا چه راهی مشکل است
کاندرین ره گورش اول منزل است
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » گفتار شبلی که پس از مردن به خواب جوانمردی آمد
هر که دریاهای اشکش حاصل است
گو بیا کو درخور این منزل است
عطار » بلبل نامه » بخش ۹ - جواب دادن بلبل باز را و استغنا نمودن او
مقام عاشقان بالای عقل است
طریق عاقلی در عشق جهل است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۵ - در سوخت و کشتن اهل خلاف درویشی را بجهة ذکر حدیث الولایة افضل من النبوة
آن دگر گفتا ولایت افضل است
ز آنکه این قول از کلام مرسل است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۵۸ - حکایت بر سبیل تمثیل در آنکه اقتدا به پیری باید نمودن و در دو عالم دستگیری داشتن
هر که او از دین و دنیا غافل است
خدمت او لاجرم بیحاصل است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۲ - حکایت در تمثیل حال نادانان، که بخود گمان دانائی برند، و از حقیقت حال دانایان بیخبرند و طریقۀ دانایان از نادان شمرند
گفت در ملک عراقم منزل است
در زمینش پای من اندر گل است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۲ - حکایت در تمثیل حال نادانان، که بخود گمان دانائی برند، و از حقیقت حال دانایان بیخبرند و طریقۀ دانایان از نادان شمرند
هرکه را ایمان حیدر در دل است
خود ورا در پیش عزت محفل است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۰ - تنبیه در آنکه از غیرببری و بخود روی آوری تا درحجاب نمیری
گفت ای عطّار رفتن مشکل است
زآنکه حبّ این جهانم در دل است
سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
در پیش من ز بهر طرب کوزهٔ مل است
و این هردو دست کردهٔ آهل در آمل است
گاهی حدیث من ز غزلهای قمری است
گاهی سماع من ز نواهای بلبل است
گاهی ز بوی باده، در این دست عنبر است
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - مدح
لفظ الهی از ره اطلاق مشکل است
اینجا دگر نه معنی لاهوت حاصل است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
ترجمانی هرچه ما را در دل است
دستگیری هر که پایش در گل است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۶ - مخلص ماجرای عرب و جفت او
آن مرایی در صیام و در صلاست
تا گمان آید که او مست ولاست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل
هین مکن کین موج طوفان بلاست
دست و پا و آشنا امروز لاست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۴ - بیان آنک مجموع عالم صورت عقل کل است چون با عقل کل بهکژروی جفا کردی صورت عالم ترا غم فزاید اغلب احوال چنانک دل با پدر بد کردی صورت پدر غم فزاید ترا و نتوانی رویش را دیدن اگر چه پیش از آن نور دیده بوده باشد و راحت جان
کل عالم صورت عقل کل است
کوست بابای هر آنکه اهل قل است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵ - حکایت غلام هندو کی به خداوندزادهٔ خود پنهان هوای آورده بود چون دختر را با مهترزادهای عقد کردند غلام خبر یافت رنجور شد و میگداخت و هیچ طبیب علت او را در نمییافت و او را زهرهٔ گفتن نه
عقل میگفتی که رنجش از دل است
داروی تن در غم دل باطل است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۹ - باز دادن شاه گنجنامه را به آن فقیر کی بگیر ما از سر این برخاستیم
صبر با نااهل اهلان را جلیست
صبر صافی میکند هر جا دلیست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۶ - بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بیصبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم همچو دل از دست آنجا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فة اضلها الله کیف ترشدها الی آخره
سینه پر آتش مرا چون منقل است
کشت کامل گشت وقت منجل است