نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند
در خاطر من که عشق ورزد
عالم همه حبهای نیرزد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی
عشقی که دل اینچنین نورزد
در مذهب عشق جو نیرزد
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴
چو قفل لعل بر درج گهر زد
جهانی خلق را بر یکدگر زد
لب لعلش جهان را برهم انداخت
خط سبزش قضا را بر قدر زد
نبات خط او چون از شکر رست
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶
عشق آمد و آتشی به دل در زد
تا دل به گزاف لاف دلبر زد
آسوده بدم نشسته در کنجی
کامد غم عشق و حلقه بر در زد
شاخ طربم ز بیخ و بن برکند
[...]
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد
که عاشق هیچ برجانی نلرزد
که در چشمش جوَی جانی نیرزد
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
بخاک دختر آمد جامه بر زد
یکی دشنه گرفت و بر جگر زد
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » در آغاز آلهی نامه
اگر بابنده عدل وداد ورزد
عبادتهای صد ساله چه ارزد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
مگر آن رنگرز لاف هنر زد
که چون رنگش خوش آمد ریش درزد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
علم از کوه بر روی کمر زد
دو دست اندر کمرگاه شکر زد
عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
بنرمی حلقه برسندان در زد
چو کس پاسخ ندادش سخت تر زد
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۵ - در طلب دوست و اعیان کل و گنج حققی یافتن و اسرار امیرالمؤمنین علی کرّم اللّه وجهه در جاة گفتن فرماید
کسی کو بر دل و بر جان بلرزد
بنزد عاشقان کاهی نیرزد
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۳ - در بیرون کردن جبرئیل علیه السلام حضرت آدم صفی را از بهشت ونصیحت کردن جبرئیل اورا فرماید
همه دنیا بکاهی مینیرزد
که عشق و دوستی با او بورزد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۷
شمعم که چو باد هوسم بر سر زد
بر تارک من افسر خاکستر زد
آب از چشمم دست بدامن درزد
و آتش ز دلم سر بگریبان برزد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۸
آن ماه و شی که طعنه اندر خور زد
وز تودۀ مشک بر سمن چنبر زد
در دارالضرب عشق ضراب غمش
از چهرۀ ممن دوش بنامش زر زد
عراقی » عشاقنامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۳ - مثنوی
عشق در هر دلی که سر بر زد
خیمه از عقل و علم برتر زد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۵
ز دست ترشروی خوردن تبرزد
چنان تلخ باشد که گویی تبر زد
گرم روی با پشت گردد از آن به
که رویی ببینم که پشتم بلرزد
گدا طبع اگر در تموز آب حیوان
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۰ - در بیان موعظه و معرفت گفتن ولد در خدمت شیخ صلاح الدین عظم الله ذکره و فرمودن او که خواهم که تو نمانی تا از تو موعظه و معرفت من گویم که در عالم وحدت دوی نمیگنجد و مثل آوردن
چونکه یک سال در سفر سرزد
سال دیگر بیامد و در زد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۷ - در تفسیر این آیه که الست بربکم قالوا بلی و در شرح مراتبِ «بلی»ها
بل ز هیبت چو برگِ که لرزد
دائما طاعت خدا ورزد