×
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - تضمین غزل زمان آقای سفیرالعارفین در مدح جلال الدین محمد مجدالاشراف
طلب کاران به همت پا فشردند
خداوندان ره رحمت سپردند
گدائی را به عرش از فرش بردند
زمان را از سگان خود شمردند
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
مخلص او را چو مقید کردند
مستقیما سوی محبس بردند
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۰۲ - به آن رازی که گفتم پی نبردند
به آن رازی که گفتم پی نبردند
ز شاخ نخل من خرما نخوردند
من ای میر امم داد از تو خواهم
مرا یاران غزلخوانی شمردند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱ - گفتار نخست در عظمت ذات باریتعالی و نقص ادراک بشر
حکما بس که حجت آوردند
کارها را خرابتر کردند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱ - گفتار نخست در عظمت ذات باریتعالی و نقص ادراک بشر
اهل تعلیم ادعا کردند
که خدا را بهدست آوردند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۲ - حکایت دیوانهای که سنگ به چاه اندخت
مردم شهر رنجها بردند
تا که آن سنگ را برآوردند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۷ - شمهای از تاریخ خراسان
دین پیشینه را بسر بردند
چار اخشیجا را نیازردند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۴ - حکایت گراز
بلبلان رزق خویش میخوردند
همه بر خوک چاشت میکردند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۸ - حکایت عمالقه
هرچه امد به پیش میخوردند
وآنچه آمد بهدست میبردند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۹ - حکایت در معنی: الناس علی سلوک ملوکهم
هرچه خر بد به شهر آوردند
اسبها را به روستا بردند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۶ - تمثیل
کاهل اصلاح دردسر بردند
یا بکشتید یاکه خود مردند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۰ - داستان انقلاب خراسان
همگی را سحر برون بردند
مرده و زنده خاکشان کردند