گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

در خیابان باغ‌، فصل بهار

می‌چمید آن گراز پست شعار

بلبلی چند از قفای گراز

بر سر شاخ گل مدیح طراز

گه به بحر طویل و گاه خفیف

می‌سرودند شعرهای لطیف

در قفای گراز خودکامه

این چکامه سرودی آن چامه

آن یکی نغمهٔ مغانی داشت

وان دگر لحن خسروانی داشت

مرغکان گه به شاخه گاه به ساق

مترنم به شیوهٔ عشاق

گه ز گلبن به خاک جستندی

که به زیر ستاک جستندی

خوک نادان به عادت جهال

شده سرخوش به نغمهٔ قوال

دُم به تحسینشان بجنباندی

گوش وا کردی و بخواباندی

نیز گاهی سری تکان دادی

خبرگی‌های خود نشان دادی

مرغکان لیک فارغ از آن راز

بی نیاز از قبول و ردّ گراز

زان به دنبال او روان بودند

که فقیران گرسنگان بودند

او دریدی به گاز خویش زمین

تا خورد بیخ لاله و نسرین

و آمدی زان شیارهاش پدید

کرم‌هایی لطیف‌، زرد و سفید

بلبلان رزق خویش می‌خوردند

همه بر خوک چاشت می‌کردند

جاهلانی که گشته‌اند عزیز

نه به‌حق بل به نیش و ناخن تیز

پیششان مرغکان ترانه کنند

تا که تدبیر آب و دانه کنند

خوک نادان به لاله‌زار اندر

مرزها را نموده زیر و زبر

لقمه‌هایی کلان برانگیزد

خرده‌هایی از آن فرو ریزد

مرغکان خرده‌هاش چینه کنند

وز پی کودکان هزینه کنند

نغمه‌خوانان به بوی چینه چمان

نغمه‌هاشان مدیح محتشمان

حمقا آن به ریش می‌گیرند

وز کرامات خویش می‌گیرند

لیک غافل که جز چرندی نیست

غیر افسوس و ریشخندی نیست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]