گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

خود شنیدی حدیث عوج عناق

وان سهمناک مردم عملاق

مردم پسر شجاعتی بودند

فوق عادت جماعتی بودند

قدشان چون چنارهای کهن

سر و گردن چو برجی از آهن

هرچه امد به پیش می‌خوردند

وآنچه آمد به‌دست می‌بردند

تنهٔ گنده و شجاعت و زور

کرده بود آن گروه را مغرور

اعتنائی به کس نمی کردند

یک‌دم از جور بس نمی کردند

چون به دلشان ستم قرار گرفت

عقل از آن مردمان کنار گرفت

دید کایشان تهی ز فایده‌اند

همه بیرون ز عقل و قاعده‌اند

رفت نزدیک موسی عمران

گفت از این قوم داد من بستان

لاجرم بر چنان گروه دلیر

گشت مشتی جهود مفلس‌، چیر

باغبان کاو به باغ گل کارد

علف هرزه را برون آرد

وان درختی که نیستش ثمری

افکنندش به تیشه یا تبری

علف هرزه و درخت نرک

در گلستان نمی کشند سرک

چون که بودند ظلم کار و پلید

باغبان بیخشان ز باغ برید

تو هم ای سفلهٔ خر مغرور

که شدی متکی به قوت وزور

مر مرا چه که زر چه داری تو

نیکنامی نگر چه داری تو

شومی نفس خویشتن بینت

مرد وزن می کنند نفرینت

ترسم از شومی تو آخر کار

شود این مملکت به مرگ دچار

کاین مثل سخت شهرهٔ دهر است

جهل یک‌تن‌،‌ بلای یک شهر است

پادشه چون نمود نادانی

رویند کشوری به ویرانی

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]