گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت عید مولود

 

گر صغیر مینالد روز و شب ز هجرانش

نیست رسم مهجوران غیرناله و فریاد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - آیت کبری

 

ای فلکی از چه زمینی شدی

شاد به این خاک‌نشینی شد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - مصاحبت دو نادان

 

بود در این فکر که از بخت بد

اشتر همسایه ز دل بانگ زد

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - کلام عیسی

 

هیکل پاکش که در آن دلق بو

چارهٔ بیچارگی خلق بود

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - ماهی و صدف

 

این همه اندرز برون از عدد

کش نبود راه به پایان و حد

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۳ - تابلوی دوم: روز مرگ مریم

 

ازین سوال من آن پیرزن به حرف آمد

که من ز مردم تهران ندیده‌ام جز بد

ز فرط خشم همی زد به روی خاک لگد

گهی پیاپی سیلی به روی خود می‌زد

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » کفن سیاه » بخش ۸ - تظاهر ملکه کفن پوشان

 

پدر و مادرت آیا که بدند؟

تو چرا زنده ای، آنها چه شدند!

بر زبانم بر او، حرف پدر چون آمد

بر رخش وضعیت حال دگرگون آمد

گوئی این حرف خراشیدش و دل خون آمد

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » کفن سیاه » بخش ۱۰ - در پایان داستان

 

به جز از مذهب هر کس باشد

سخن اینجای، دگر بس باشد

با من ار یک دو سه گوینده، هم آواز شود

کم کم این زمزمه، در جامعه آغاز شود

با همین زمزمه ها، روی زنان باز شود

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۶ - تصنیف جمهوری

 

تا تهیه در لندن، شد اساس جمهوری

خود سری تدارک شد، بر قیاس جمهوری

ارتجاع و استبداد، در لباس جمهوری

آمد و نمود، حیله با رنود

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » کفن سیاه » بخش ۲ - سینمایی از تاریخ گذشته

 

سپس آن پرده دگر زیر و زبر می‌دیدم

آخر از خانه، مرا رهسپر بیشه نمود

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

ز اشک خود بر آتش دل، آب‌پاشی می‌کنم

باز طبعم بیشتر، آتش‌فشانی می‌کند

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

دل دگر پیرامن دلدار را، ول کرده است

بر زوال ملک دارا، نوحه‌خوانی می‌کند

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

میهمانان وثوق الدوله، خونخوارند سخت

ای خدا با خون ما، این میهمانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

مزد کار دختر هر روزه، یکجایت نبود

تا که بفروشی به هر کو، زرفشانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

این چه سری بود؟ رفت آن پای دار، این پایدار

باز هم صد ماشاالله زندگانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

به که تقسیمش کنند، این ملک صاحب‌مرده را

تا بردش آن کس که بهتر پاسبانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

دست از تابوت بیرون آورید، ار زنده‌اید!

گفته شد کاین نیم‌مرده سخت‌جانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

چشم بد مجرای این سرچشمه خون تاکنون

زین سپس ریزش ز مجرای زبانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » مرگ دختر ناکام

 

سبک رخت سفر بربست، از دنیا و چشمانش

به دنیا خیره بد کز این سفر کردن چه حاصل شد؟

میرزاده عشقی
 
 
۱
۲۲۲
۲۲۳
۲۲۴
۲۲۵
sunny dark_mode