گنجور

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۲

 

خارجه در مجلس ما جا گرفت

نرگس شهلا ره ایما گرفت

لاله ازین داغ به دل جا گرفت

عاقبت این هیز زیان می‌کند

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۲

 

دزد ز هر سوی به غارتگری

خیره‌سری بین که چه‌ها می‌کند

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۶ - چه شورها

 

به غیر باده زادۀ حلال کسی نشان نداند

از این حرام‌زادگان یکی خوش امتحان ندارد

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۶ - چه شورها

 

به غیر اشک و دود، هر آنچه هست و بود

یا نبود بی‌اثر ماند، ز سودها ضرر ماند

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۱

 

کلید ایران تو، شهید ایران تو، امید ایران تو

درود بر روانت از روان پاکان باد، از نیاکان باد

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۵ - گریه کن

 

گر زنیم چاک، جیب جان چه باک

مرد جز هلاک هیچ چارۀ دگر ندارد

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۵ - گریه کن

 

بشنو ای پسر، ز این وکیل خر

روح کارگر می خورم قسم خبر ندارد

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۵ - گریه کن

 

مملکت دگر، نخل بارور، کاو دهد ثمر،

جز تو هیچ، یک نفر ندارد

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۵ - گریه کن

 

چرخ حیله گر، زین دو بی پدر،

ناخلف پسر، زیر قبۀ قمر ندارد

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۸ - مارش خون

 

زانکه فانی است

چه خوش آنکه ز خون آسیا بگردد

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبه‌ها) » شمارهٔ ۲ - تیمورتاش نامه

 

بیندیش ز اندیشهٔ بد، که بد

بداندیش را سوی دوزخ برد . . .

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - نفثة المصدور

 

فریاد ازین بئس‌المقر وین برزن پر دیو و دد

این مهتران بی‌هنر وین خواجگان بی‌خرد

شهری برون پر هلهله وز اندرون چون مزبله

افعی نهفته در سله کفچه فشرده در سبد

قومی به فطرت متکی نی احمدی نی مزدکی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - در صفت شب و منقبت علی (‌ع)

 

شب برکشید رایت اسود

لون شبه گرفت زبرجد

شد چیره بر عمائم خضرا

بار دگر علائم اسود

گفتی ز نو سلالهٔ عباس

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

خیزید و به پای خم مستانه سر اندازید

وان راز نهانی را از پرده براندازند

این طرح کج گیتی شایان تماشا نیست

شایان تماشا را طرح دگر اندازید

ذوق بشریت را این عشق کهن گم کرد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۴ - جنگ داخلی و دشمن خارجی

 

چون عدو درکمین بود زنهار

دست از شنعت رفیق بدار

دو کبوتر که بال هم شکنند

لقمه گربه را درست کنند

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۰

 

به گیتی ره ایزدی توختن

بود مینوی توشه اندوختن

به راه خدا و امهرآسپند

به جان کوش تا وارهی ازگزند

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۸

 

چو داری پسر ده به فرهنگیان

دبیری بیاموزش اندر میان

دبیری ورا دیده روشن کند

دلش خرم و مغز گلشن کند

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۸

 

مکن هیچ با دزد داد و ستد

کزین داد و استد ترا بد رسد

ز بیداد کوتاه کن دست دزد

چنین است فرمودهٔ اورمزد

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۰۳

 

به‌شاهنشهان‌زشت‌و ناخوش مگوی

کجا پاسبانند بر شهر وکوی

به کشور نکویی از ایشان رسد

وزیشان بود کیفرکار بد

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۱۰

 

نکو مرد آساید اندر جهان

برد بدکنش مرد رنج گران

نکویی بود جوشن نیکمرد

به گرد بدی تا توانی مگرد

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲۱۴
۲۱۵
۲۱۶
۲۱۷
۲۱۸
۲۲۵
sunny dark_mode