شب برکشید رایت اسود
لون شبه گرفت زبرجد
شد چیره بر عمائم خضرا
بار دگر علائم اسود
گفتی ز نو سلالهٔ عباس
بردند حق آل محمد
مشرق به رنگ سوسن بری
مغرب به رنگ ورد مُورد
در یک کرانه، پردهٔ ماتم
در یک کرانه، خونین مشهد
بازیگر شب آمد و افراخت
آن خیمهٔ سیاه معسجد
و آن مردهریگهای کهنسال
کش بازمانده از پدر و جد
وز هرکرانه لعبتکان را
آورد و برنشاند به مسند
آنبایکیوشاح موشح
این با یکی قلاده مقلد
زهره نخست بار ز بالا
بنمود همچو دیدهٔ ارمد
مه بر فضول خال نهاده
زانگشت جابجای بر آن خد
کیوان میان به افسون بسته
از حلقهٔ حدید موقد
بهرام کرده پوشش خفتان
از لاله برک و درع ز بسد
وان کهکشان فشانده پیاپی
بر اختران گلاب مصعد
یک سو نموده نعشی پوبا
نه مدفنی پدید و نه مرقد
یک سو نموده نسری طایر
نه منزلی پدید و نه مقصد
گه گه برون فرستد پیکی
ز استاره همچو حبلی ممتد
چون کاتبی که با قلم سرخ
بر صفحهٔ سیاه کشد مد
برخیز و بزمگاه برافروز
ای ماهروی سرو سهی قد
در دلبری مباش جفاکار
در دوستی مباش مردد
دریاب قدر صحبت پیران
ای تندخو جوان معربد
کز نیکوان عتاب و درشتی
نیکو بود ولی نه بدین حد
یزدان نمود حسن و بهارا
بر چهرهٔ تو وقف موبد
زان دیو رشک برد و نهانی
با دست آن دو زلف مجعّد
بنمود تقوی و دل و دین را
در طرهٔ تو حبس مخلّد
بگذاشتم شبی به رخ او
پیچنده چون سلیم مسهد
بودیم در سخن که برآمد
آوازهٔ خروس مغرد
سر زد سپیده از بر البرز
چون برکشیده تیغ مهنّد
گفتی بکرد بیرون، موسی
از جیب جامه آن هنری ید
چون اژدهای مخرفه اوبار
چرخ از ستاره کرد مجرد
نه مشتری بماند و نه عوّا
نه نعش و نه جدی و نه فرقد
گیتی خموش و سرد و تهی شد
چون کعبه در ولایت مرتد
نجم سحر ز اوج همی تافت
چون شمعی از میانهٔ معبد
جادوی چرخ ملعبه برچید
گشت زمانه گشت مجدد
گنجشگکان شدند همآواز
چون کودکان به خواندن ابجد
خورشید چیرهدست بگسترد
زرّ طلا به لوح زبرجد
چون طبع من که شعر طرازد
در مدحت خلیفهٔ احمد
شیر خدا که هست جبینش
تا بشگه ستارهٔ سودد
یزدان نهاده از بر فرقش
دیهیم پادشاهی سرمد
ز او خاسته است جمله فضائل
چون خیزش جموع ز مفرد
باران فضل اوست همه سیل
درباب علم اوست همه مد
ز امواج دانشش دو سه قطره
شد میغ و درچکید به فدفد
یک قطره شد خلیل و کسایی
یک قطره سیبویه و مبرد
درکعبه زاد و شد ز وی اشرف
ز آدم چکید و شد ز وی امجد
گلبن بزاد ورد ولیکن
زان اشرف است ورد مورّد
وز شاخ خاست فاکهه اما
زان شاخ هست فضل وی از ید
دعوی نداشت ورنه ورا بود
همچون قران هزار مجلد
روزی که جست عمرو ز خندق
بسته به خنگ تازی، مقود
ازخشم همچو مرگ مجسم
وز هول همچو کوه مجسد
تارک به زیر مغفر فولاد
سینه درون درع مزرّد
زی قوم شد چو رعد خروشان
وز بیم او یلان شده ارعد
شیر خدا ز خیل برآمد
خمیدهای به چنگ محدد
با حد تیغ، کفر بینداخت
برداشت دین ز خاک بدان حد
نزد حق از نیاز دو گیهان
افزود قدر ضربت آن ید
دست خداش خواند ازین روی
پیغمبر کریم ممجد
زبرا که بود آن دل و آن دست
پیوسته از خدای مؤید
غالی خداش خواند و من آن را
نپذیرم و نه زود کنم رد
چون بنده جویدی ره دادار
باقی نماندی به میان حد
خلق بشر خدای بدان کرد
تا سازدش به خویش مقید
سوی خدای ره برد امروز
مانندهٔ خدای شود غد
حیدر موحدیست خداجوی
وز هرچه جز خدای، مجرد
زبن رو ندانمش که چه خوانم
هستم درین میانه مردد
بحث است تا به علم معانی
از مسندالیه و ز مسند
اعدای او به محنت دایم
احباب او به عیش مؤبد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شب و مظاهر حزن و اندوه میپردازد. شاعر شب را به رنگ سیاه، با بارانی از ستارهها و خونینمشهد توصیف میکند. او از تمثیلهای زیبا برای نشان دادن قدرت و عزت حضرت عباس، پسر علی و محمد، استفاده میکند. شب بیکران و خموش و آرام است و خورشید به آرامی طلوع میکند و زیباییهایش را به نمایش میگذارد. شاعر از روحانیت و بزرگی شخصیتهای مذهبی و دینی صحبت میکند و نتیجهگیری میکند که انسان باید به خدای یگانه نزدیک شود و در مسیر درستی گام بردارد. در نهایت، شاعر به ارادت خود به علی و فرزندانش اشاره میکند و عظمت آنها را ستایش میکند.
هوش مصنوعی: شب چادر سیاهی را بر سر کشید و رنگ سبز زبرجد را به خود گرفت.
هوش مصنوعی: بار دیگر، نشانههای سیاه بر عمامههای سبز چیره شدند.
هوش مصنوعی: تو گفتی که از نو، نسل عباس، حق آل محمد را گرفتند.
هوش مصنوعی: سوی شرق مانند سوسن زیبا و تازه است و سمت غرب به رنگ گلهای خوشبو و خوشرنگ میدرخشد.
هوش مصنوعی: در یک سوی دنیا، حالتی غمانگیز و ماتم همهجا را فرا گرفته و در سوی دیگر، صحنهای از جنگ و خشونت با خونریزی در مشهد وجود دارد.
هوش مصنوعی: شب به تماشاگران خود آمد و خیمهٔ سیاه معبد را برپا کرد.
هوش مصنوعی: و آن دانههای خاکی و ریز و قدیمی که از نسل پدر و اجداد بهجاماندهاند.
هوش مصنوعی: از هر سو زبانههای بازیگران را آورد و آنها را بر جایگاه نشاند.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ظرافتی اشاره دارد که در روح و شخصیت افراد وجود دارد. در آن به شهرهای باوقار و زیبایی متناسب با یک زینت یا آذین تشبیه شده است. این تصویر به ما حس زیبایی و توجه به جنبههای ظریف زندگی را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: زهره، که به نام ستاره صبح نیز شناخته میشود، ابتدا از آسمان نمایان شد و جلوهگری کرد، مانند چشمان زیبا و شفاف.
هوش مصنوعی: ماه، لکهای زیبا بر روی صورت خود دارد که به مانند اثر انگشتی، بر آن نقش بسته است.
هوش مصنوعی: کیوان در میان، به طرز جادویی با حلقهای از آهن محاصره شده است.
هوش مصنوعی: بهرام، با پوشش زیبای خود که از لاله و زره ساخته شده، به میدان آمده است.
هوش مصنوعی: آن کهکشان مدام و پیوسته بر ستارهها گلابی میپاشد که به سوی بالا میرود.
هوش مصنوعی: در یک سو، جسد پوبا را گذاشتهاند و نه قبر مشخصی وجود دارد و نه مقبرهای قابل توجه.
هوش مصنوعی: پرندهای در آسمان پرواز میکند و نه خانهای برای نشستن دارد و نه هدفی برای رسیدن.
هوش مصنوعی: زمانی در برخی لحظات، پیامهایی از ستارهای دوردست ارسال میشود، شبیه به رشتهای که به طور مداوم کشیده میشود.
هوش مصنوعی: این زبان به گونهای است که مانند یک نویسنده که با قلم سرخ بر روی زمینهای تیره نوشته مینویسد، تاثیر و تأمل خاصی را ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: ای ماه نمای زیبا، بلند شو و جشنی را برپا کن.
هوش مصنوعی: در عشق ورزیدن، بیرحمی نکن و در دوستی تردید نداشته باش.
هوش مصنوعی: ای جوانی که تندخو هستی، ارزش صحبت و تجربههای پیران را درک کن و از آنها بهره ببر.
هوش مصنوعی: از نیکوکاران، انتقاد و تندخویی خوب است، اما نه به این شدت.
هوش مصنوعی: خداوند زیبایی و بهار را بر چهرهٔ تو نثار کرده است، همچون اینکه این زیباییها به عنوان هدیهای از سوی موبد سرشار از برکت است.
هوش مصنوعی: آن دیو با آن دو زلف زیبای مجعد، به طور پنهانی حسرت میخورد و غبطه میزند.
هوش مصنوعی: در موهای تو نشانهای از تقوا، دل و دین وجود دارد که بهطور جاودانه در آن جا گرفته است.
هوش مصنوعی: شبی را به خاطر او گذراندم، در حالی که مانند بخاری که در مسهد پیچیده است، غرق در احساسات و زیباییاش شدم.
هوش مصنوعی: ما در گفتگو بودیم که ناگهان صدای خروس خوشخوان بلند شد.
هوش مصنوعی: سپیده دم از لابهلای کوههای البرز بیرون آمد، مانند اینکه تیغی از غلاف بیرون میآید.
هوش مصنوعی: گفتی موسی از جیب جامهاش آن هنر را بیرون آورد.
هوش مصنوعی: چون اژدهای بزرگ و ترسناک، او در آسمان از ستارهها جدا شد و به دور خود چرخ میزند.
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که هیچکس برای خرید یا فروش نمیماند، نه کسی که به دنبال کالا باشد و نه کسی که به شکل جدی مشغول کارش باشد، و نه کسی که به مسائلی از جمله زندگی و مرگ توجه کند. همه چیز در حال تغییر است و هیچکس به طور ثابت در جای خود قرار ندارد.
هوش مصنوعی: دنیا ساکت و سرد و خالی شده است، مانند کعبهای که در سرزمین کافران قرار دارد.
هوش مصنوعی: ستارهٔ سحر در اوج آسمان میدرخشد، مثل شمعی که در وسط معبد روشن است.
هوش مصنوعی: زمانه به گونهای تغییر کرد که هر چیز به نوبت و در مدت زمان مشخصی دگرگون میشود. زندگی و حوادث همچون جادو و بازی در چرخشاند و هیچ چیزی دائمی نیست.
هوش مصنوعی: گنجشکها مانند کودکان به خواندن الفبا شروع به آواز خواندن کردند.
هوش مصنوعی: خورشید با هنرمندی و توانمندی خود، طلایی درخشان را بر صفحهای از سنگ زبرجد میافشاند.
هوش مصنوعی: من به خاطر طبیعت شاعریام که در ستایش خلیفه احمد شعر میسراید، به این کار مشغولم.
هوش مصنوعی: شیر خدا، با چهرهای درخشان و مانند ستارهای درخشان و زیبا، درخشانی دارد.
هوش مصنوعی: خداوند تاج پادشاهی جاودانی را بر سر او نهاده است.
هوش مصنوعی: تمامی فضائل از او نشأت گرفتهاند، مانند اینکه جمعیتها از افراد به وجود میآیند.
هوش مصنوعی: باران رحمت و نعمت اوست و تمام سیلابها به عظمت علم او وابسته است.
هوش مصنوعی: از امواج دانش او، چند قطره مانند باران به شکل ابری متراکم شد و سپس بر زمین فرو ریخت.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که افراد بزرگی چون خلیل و کسایی به اندازهی یک قطره، به سادگی و صمیمیت در آوردند و زبانی قوی و پرمحتوا همچون سیبویه و مبرد به وجود آوردند. این بیان نشاندهندهی اثر عمیق و معنای واقعی کلمات و زبان است.
هوش مصنوعی: در کعبه، موجودی شریف و بزرگ زاده شد که از آدم برتر و والاتر است.
هوش مصنوعی: گلستانی به وجود آمد که به خاطر زیباییاش مشهور است، ولی آنچه که بیشتر از همه ارزشمند است، عطر و رایحه آن گل است.
هوش مصنوعی: درختی که میوه میدهد، از شاخهاش جوانه میزند، اما این شاخه بهخاطر لطف و برکت آن درخت است.
هوش مصنوعی: اگر ادعایی نداشت، در واقع او همچون قرآنی بسیار بزرگ و پرمقدار بود.
هوش مصنوعی: روزی که در پی زندگی خویش بودم و در دام مشکلات گرفتار شده بودم.
هوش مصنوعی: از شدت خشم مانند مرگی که به وضوح قابل مشاهده است، و از ترس همچون کوهی بزرگ و پر صلابت.
هوش مصنوعی: زرهی که بر تن دارد، سینهاش همچون فولاد محکم است و در زیر کلاهخود، تارهایی وجود دارد که او را محافظت میکند.
هوش مصنوعی: از میان مردم مانند رعدی خروشان بیرون آمد و به خاطر ترس او، دلیران هم به لرزه افتادند.
هوش مصنوعی: شیر خدا از میان جمعیتی بیرون آمد و چنگی در دست دارد که به شکل خمیده است.
هوش مصنوعی: با تیزی شمشیر، کفر را نابود کرد و دین را از زمین بالا برد.
هوش مصنوعی: در برابر خداوند، از نیاز دو جهان به یکدیگر افزوده میشود و ارزش قدرت آن دست، بیشتر میگردد.
هوش مصنوعی: خدا به پیغمبر بزرگوار و محترم خود، دستی از نعمت و رحمت عطا کرده است.
هوش مصنوعی: این دل و آن دست همواره به یاری و تأیید خداوند وابسته بودند و همواره در ارتباط با او بودند.
هوش مصنوعی: خدا را به عنوان پروردگارش قبول دارد، اما من این عقیده را نمیپذیرم و به سادگی هم آن را رد نمیکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که بندگی و خدمت به پروردگار را جستجو کردی، دیگر در میان محدودههای دنیا باقی نخواهی ماند.
هوش مصنوعی: خداوند انسانها را خلق کرده است تا آنها را به خود نزدیک و متصل کند.
هوش مصنوعی: امروز به سوی خدا برو که مانند روز غدیر، نزد او با عظمت و مقام خواهی بود.
هوش مصنوعی: حیدر مردی است با ایمان و جویای خدا، او از هر چیزی که غیر از خداوند است، دوری میکند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه بگویم، در این شرایط دچار تردید هستم.
هوش مصنوعی: گفتگو ادامه دارد تا به دانش معانی برسیم، از مقامات یا از جایگاههای مختلف.
هوش مصنوعی: خشم و دشمنی او برای دوستانش، همیشه باعث رنج و زحمت است، در حالی که خوشی و شادی آنها بیپایان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.