گنجور

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی عشق » حکایت عربی که در عجم افتاد و سر گذشت او با قلندران

 

مرد می‌شد همچنان تا با عرب

عور و مفلس، تشنه جان و خشک لب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی استغنا » بیان وادی استغنا

 

هست موری را هم اینجا ای عجب

هر نفس صد پیل اجری بی سبب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت پیرزنی که کاغذ زری به بوعلی داد

 

در دبیرستان این سر عجب

صد هزاران عقل بینی خشک لب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ

 

باز بعضی در بیابان خشک لب

تشنه در گرما بمردند از تعب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ

 

باز بعضی در تماشای طرب

تن فرو دادند فارغ از طلب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » ...

 

کس نداشت آن زهره درچل روزوشب

تا گشاید درسخن با شاه لب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » گفتهٔ پاک‌دینی که سی‌سال عمر بی‌خود می‌گذارد

 

کس چه داند تا درین حبس تعب

عمر خود چون می‌گذارم روز و شب

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۶) حکایت سلطان ملکشاه با پاسبان

 

براندیشید سلطان گفت امشب

غم سلطان که خواهد خورد یا رب

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۳) مناجات آن بزرگ با حق تعالی

 

من از تو راضیم هم روز و هم شب

تو از من نیز راضی باش یا رب

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

علی الجمله چو آمد زنگی شب

نهاده نصفئی از ماه بر لب

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هفدهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

شنودم من که پیری را مقرب

به سختی درد دندان خاست یک شب

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیستم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

همه شب تا بروز و روز تا شب

ستاده بر درش می‌گفت یا رب

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

چو بهر کردن آزاد یا رب

فریضه کردهیی مال مُکاتب

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳ - در فضیلت امیرالمؤمنین ابوبكر صدّیق

 

ز نور او موحدّ شد مقرّب

که در صبحست همرنگی کوکب

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۹ - گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن

 

دمی با همدمی می کش لبالب

که فردا را امیدی نیست تا شب

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

بسوی قصر شد، وان روز تا شب

ز شوق آن شبش میگفت یا رب

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

زهی خوشی که شه را بود آن شب

خوشی نبود کسی را لب بر آن لب

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن

 

یک امشب از قدح می نوش تا لب

که فردا را امیدی نیست تا شب

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را

 

بدین امّید روز آورد با شب

ولی تا روز آن شب کرد یارب

عطار
 
 
۱
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۱۰۵
sunny dark_mode