گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

برق تیغش دیدبان در ملک و دین

ابر جودش میزبان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

کمترین اقطاع سگبانان اوست

قندهار و قیروان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

در شب و روزش دو خادم روز و شب

جوهر این و عنبر آن در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

خاص بهر لشکرش برساخت چرخ

ترک و هندو دیدبان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

زله‌خوار تیغ و مور خوان اوست

وحش و طیر انس و جان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

خاک درگاهش به عرض مصحف است

جای سوگند کیان در شرق و غرب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

بخت بادش پاسبان و اسلام را

باس عدل پاسبان در شرق و غرب

خاقانی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی

 

جانی ز قدم رسیده تا لب

روزی به ستم رسیده تا شب

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۳ - جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری

 

نمود از بیابان به دریا شتافت

درافکند کشتی به دریای آب

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۸ - نعت سوم

 

سوی عجم ران، منشین در عرب

زرده روز اینک و شبدیز شب

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۵ - در توصیف شب و شناختن دل

 

من سوی دل رفته و جان سوی لب

نیمه عمرم شده تا نیمشب

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۴ - مقالت هشتم در بیان آفرینش

 

فارغ از آبستنی‌ات روز و شب

نامیه عنین و طبیعت عزب

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۵ - داستان جمشید با خاصگی محرم

 

آنچه ببینند غیوران به شب

باز نگویند به روز ای عجب

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱

 

ای عجب دردی است دل را بس عجب

مانده در اندیشهٔ آن روز و شب

اوفتاده در رهی بی پای و سر

همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

چند باشم آخر اندر راه عشق

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

روز و شب چون غافلی از روز و شب

کی کنی از سر روز و شب طرب

روی او چون پرتو افکند اینت روز

زلف او چون سایه انداخت اینت شب

گه کند این پرتو آن سایه نهان

[...]

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۸۶

 

دل را نه ز آدم و نه حواست نسب

جان را نه زمین نه آسمان است طلب

نه زَهره که باد بگذرانم بر لب

نه صبر که تن زنم، زهی کار عجب!

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا

 

گفته‌ای من با شماام روز و شب

یک نفس فارغ مباشید از طلب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

چون به دعوت کرد شیطان را طلب

گشت شیطانش مسلمان زین سبب

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

هرک غایب شد ز ملکش ای عجب

او نپرسید و نکرد او را طلب

عطار
 
 
۱
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۱۰۵
sunny dark_mode