گنجور

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۳ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات

 

کاین زبان و آلت گویای تو

ترجمان خاطر دانای تو

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۳ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات

 

هم کشیدی ساقها کاین پای تو

هم دو ساعد کین کف گیرای تو

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به جمال

 

گوشت پاره آلت گویای تو

پیه پاره منظر بینای تو

ملا احمد نراقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۰

 

بار بود به دوش تن سر که نه در بپای تو

با لب خشک و چشم تر رفتی و در عزای تو

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۶

 

مگو هره گر خود بود رای تو

توان راندن اندر سراپای تو

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۱

 

تا که بکام مدعی شد لب جانفزای تو

شب همه شب بلب رسد جان من از هوای تو

گر تو بغیر من بسی یار گرفته هر کسی

من همه خصم عالمی آمده ماسوای تو

غیر گریزد از جفا میطلبد زتو وفا

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۲

 

ای نوسفر که سوختم اندر هوای تو

ترسم که اشک فاش کند ماجرای تو

تو آفتاب روشن و چون ماه در روش

من سایه وش بسر دوم اندر قفای تو

پر شد زعکس تو دل و دیده چو آینه

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶

 

تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو

حلق من است و حلقهٔ زلف دوتای تو

گر من میان اهل محبت نبودمی

کس را نبود طاقت جور و جفای تو

دامن کشان گذر ننمودی به خاک من

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷

 

ماه غلام رخ زیبای تو

سر و کمر بسته بالای تو

تن همه چشم است به صحن چمن

نرگس شهلا به تماشای تو

مجمع دل‌های پراکنده چیست

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸

 

ساقی دل نرگس شهلای تو

مستی جان از می مینای تو

ای ز سر زلف چلیپای تو

اهل جنون سلسله در پای تو

سینه نهادم به دم تیغ عشق

[...]

فروغی بسطامی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

ای آفتاب بندهٔ تابنده رای تو

گردنده چرخ گرد سُم بادپای تو

تو سایهٔ خدایی از آن روی چشم عقل

نه دیده ابتدای تو نه انتهای تو

زرین شود ز جود تو از شرق تا به غرب

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹

 

میر زمانه‌ای که نگردد مرا زبان

در کام جز برای ثنا و دعای تو

ای کاش وعده‌های‌تو درصدق و راستی

بودی چو شعرهای من اندر ثنای تو

اکنون مرا رسیده به خاطر لطیفه‌ای

[...]

قاآنی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

سر را نه دولتی که سپارم به پای تو

تن را نه قیمتی که سرایم فدای تو

جان را بهای خاک رهت نیست ورنه من

صد ره چو خاک ریخته بودم به پای تو

کس را چو نیست قیمت وصلت به هیچ وجه

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴

 

تا جان و سر فدا نکنم در وفای تو

حاشا که تن زند سر و جان از هوای تو

سودم همین بس است به سودای زندگی

کانجام کار جان و سر آید فدای تو

جز حسرتم چه حاصل از این عمر یافت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

بود فروغ چشم و دل صحبت جان فزای تو

کشت گزند جسم و جان هجرت جان گزای تو

تا ز درم دوباره بازآیی و غم بری ز من

رفتی و آب ها فشاند اشک من از قفای تو

با همه لاف دوستی زیسته ای به هجر من

[...]

صفایی جندقی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳