وحشی بافقی » ناظر و منظور » خواب دیدن منظور را و زنجیر پاره ساختن وصیت جنون در بیان مصر انداختن
که ای شمع شبستان الاهی
ز یمنت رسته شب از رو سیاهی
وحشی بافقی » ناظر و منظور » گرمی شعلهٔ آفتاب در عالم فتادن و مرغ آبی از غایت گرما منقار از هم گشادن و رفتن شاهزاده از مصر به سبزهزاری که از لطف نسیم او روح مسیحا تازه گشتی و با فیض چشمهسارش خضر از آب زندگانی گذشتی
اشارت کرد خسرو تا سپاهی
سوی آن بزمگه کردند راهی
وحشی بافقی » ناظر و منظور » آمدن ناظر و منظور به لشگرگاه اقبال و آگاهی شاه جهانپناه از صورت احوال و استقبال ایشان کردن و شرایط اعزاز بجای آوردن
به عزم مصر گردیدند راهی
شه و منظور و ناظر با سپاهی
وحشی بافقی » ناظر و منظور » نشستن شاهزاده بر تخت شهریاری و بلند آوازه گشتن در خطبهٔ کامکاری و در اختصار قصه کوشیدن و لباس تمامی بر شاهد فسانه پوشیدن
ز سرما آب را حال تباهی
ز یخ خود را کشیده در پناهی
وحشی بافقی » ناظر و منظور » نشستن شاهزاده بر تخت شهریاری و بلند آوازه گشتن در خطبهٔ کامکاری و در اختصار قصه کوشیدن و لباس تمامی بر شاهد فسانه پوشیدن
دو سر هرگز نگنجد در کلاهی
دو شه را جا نباشد تختگاهی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴ - در ستایش حضرت پیغمبر«ص»
بلی شرع است ایوان الاهی
نبوت اندر او اورنگ شاهی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۶ - در ستایش حضرت علی «ع»
کلامش نایب وحی الاهی
گواه این سخن مه تا به ماهی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۳ - گفتار در ستایش عشق
گدا را سر فرو ناید به شاهی
اگر عشقش دهد صاحب کلاهی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۹ - در پند دادن دایه به شیرین و دلداری از نازنین گوید
ز حرمان خویشتن را چند کاهی
تو خورشید جهانتابی نه ماهی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
و گر بر هر دو نیز آسیب خواهی
از آن جان پروری زین مغز کاهی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
چه گویم با چنین بی روی و راهی
که خوی افکنده با ظلمت ز ماهی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
هم از آخر نمایی عذرخواهی
دهی امیدش از الطاف شاهی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۹ - پاسخ دادن شیرین فرهاد را
به چشم مستم آری نگاهی
بنشناسی سفیدی از سیاهی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۹ - پاسخ دادن شیرین فرهاد را
بیا تا بر رخت آرم نگاهی
که در کیش وفا نبود گناهی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
این طرفه که آه صبحگاهی
زآیینه ی دل برد سیاهی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی
گفت باز آی که دیرینه ی این درگاهی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
خبر آمد دلیل آگاهی
جهل برهان و نقص و گمراهی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
چه خوش بادی است باد صبحگاهی
کز او در جنبش آید مرغ و ماهی
رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۸۴
ای پادشه مملکت آگاهی
در زیر نگین تو را، ز مه تا ماهی
باختم رسل چسان رسالت شد ختم
ختم است چنان، بحضرت تو شاهی
رضیالدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰
هرگز نگرفتیم به خوبان سر راهی
وز جذب نظر وانکشیدیم نگاهی
ای دل چو سراپای وجودت همه شد یار
من هیچ ندانم دگر از یار چه خواهی