چرا یک ذرّه در چشمت حیا نیست

به سختی مثل رویت سنگِ پا نیست

در عشق بدان فرقِ شهنشاه و گدا نیست

کس نیست که در کوی بُتان بی‌سر و پا نیست

در حُسن تو انگشت‌نما هستی و لیکن

در عشقِ تو جز من کسی انگشت‌نما نیست

رسوای تو گشتیم من و دل به جهان نیست

[...]

گویند حکیمان که پس ازمرگ، بقا نیست

ور هست بقا، فکرت و اندیشه بجا نیست

ما را که برنجیم از این زندگی امروز

در سر هوس زیستن و شوق بقا نیست

گر زندگی از بهر غم و رنج و عذابست

[...]

ما را گنهی به جز وفا نیست

بهر چه تو را هوای ما نیست‌؟

اگر گوییش عالم را خدا نیست

سرانجام وجودت جز فنا نیست

میرکش پیشه قتل و وبرانیست

آفت مزرع مسلمانیست

و آن کجا ناپدید و پنهانیست

پاسبان نژاد انسانیست

همان بیگناهی تناسانیست

به نیکی سپاسنده ارزانیست

از دست تو کس همچو من بی‌سروپا نیست

گر هست چو من این همه انگشت‌نما نیست

خود عقده خود را ز دل از گریه گشودم

دیدم که کسی بهر کسی عقده گشا نیست

از صفحه زنگاری افلاک شود محو

[...]

تشبیه جمال تو به خورشید روا نیست

این رتبه بلی در خور هر بی سر و پا نیست

گو تا نزند دم دگر از عشق و ارادت

آن را که بپایت سر تسلیم و رضا نیست

از دوست اگر نوش ببینند و اگر نیش

[...]

دورنگی در من از روی و ریا نیست

سراپایم بجز صلح و صفا نیست

جهان سپیدتر از فکرهای عرفانی‌ست

رفیق روح من، آن عشق‌های پنهانی‌ست

درون مغزم از افکار خوش، چراغانی‌ست

چرا که در شب مه، فکر نیز نورانی‌ست

دیدم چو باغ دل را، بی عارضت صفا نیست

گل گفتمت ولیکن گل چون تو بیوفا نیست

بنشین ببزم اغیار چون گل که در بر خار

زیرا که از تو ای یار، این شیوه خوشنما نیست

من نیستم چو بلبل، کز غم کنم تحمل

[...]

بساط باغ را بی گل صفا نیست

تو برگی، برگ را چندان بها نیست