×
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸
به خونم دست و تیغ آلود جانان
بدآموزان وکیل بی زبانان
چه گویم در سپاس بی کسی ها
زهی نامهربان مهربانان
گر از خود خوشتری سنجیده باشد
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹
زهی باغ و بهار جان فشانان
غمت چشم و چراغ رازدانان
به صورت اوستاد دلفریبان
به معنی قبله نامهربانان
چمن کوی ترا از ره نشینان
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۴۰
دردا که ماند در دل بس حسرت از جوانان
آوخ که سوخت جان ها بر داغ مهربانان
تن کی سبک پی از بند دل گرانان
خفته خبر ندارد سر در کنار جانان
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش اول - گزیدهای از کرامات و فضایل حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) » بخش ۴ - داستان مادر و فرزندی که مادرش فرزندی او را انکار مینمود
درهم آورد و بفرمود ای جوان
مهر زن را ریز در دامان آن
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی قاسم بن الحسن علیهماالسلام » شمارهٔ ۴ - فی رثاء القاسم بن الحسن علیه السلام
ساز غمش چنان زد در حلقۀ جوانان
از سوز جان جانان