عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید
بگویم اصل درویشی کدام است
که این معنی بعالم نی بعام است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۶ - درامامت امیرالمؤمنین و امام المتقین علی(ع)کرّم اللّه وجهه فرماید
امام است او و بیشک او امام است
که او را جبرئیل از جان غلام است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
مر این اسرارها با خاص و عام است
کتاب اینجا در این معنی تمام است
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۸
خسروا ،وقت می گل فام است
رونق عیش درین ایام است
باغ پر مطرب خوش الحان است
دشت،پرشاهد سیم اندام است
در جهان نکهت انفاس صبا
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
مدامم ده، که ایامم مدام است
شکار عیش را، ایام دام است
بیاور باده ئی، کز وی دو قطره
خرابی دو عالم را تمام است
چه در بند حریفی، باده را باش
[...]
عراقی » عشاقنامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۷ - مثنوی
هر که بر خوان این هوس خام است
نیست معنی درو، همه نام است
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷
بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پریچهره تمام است
برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۷ - در بیان آنکه مراد از سلطان محمود خداست و از امیران عقلاء و علماء و حکماء و از ایاز انبیاء و اولیاء و از گوهر هستی ایشان
زو بری شو که ناخوش و خام است
دانهاش را مچین که آن دام است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۷ - در بیان آنکه عالم چون کوهی است. و افعال و اقوال آدمیان چون صداها که بشخص وا میگردد بدی را بدی و نیکی را نیکی که انالانضیع اجرمن احسن عملا
آن و این در جهان اجسام است
ورنه آنجا نه نقش و نی نام است
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
تو سلطانی و خورشیدت غلام است
نظر جز بر چنین صورت حرام است
ورای حسن در روی تو چیزیست
نمیداند کسی کان را چه نام است
اگر جان را بهشتی در جهان هست
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
نکونامی و بدنامی کدام است
چو عشق آمد چه جای ننگ و نام است
نمی ترسیم در عشق از ملامت
ملامت در عقب بالا کلام است
هم از دل فارغیم اکنون هم از جان
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
ره عاشقان سپردن نه به پای عقل عام است
همه عاقلان چو مرغ اند و طریق عشق دام است
همه علم ها فرو خوان و بر من آی تا من
بنشانمت به حجت که تمام ناتمام است
تو به هر عمامه پوشی که قدم نهاد پیشت
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
مرا بی باده مستی بر دوام است
ز جایی دیگرم در سر مدام است
اگر عاشق به می مست است هیهات
هنوزش گر بجوشانند خام است
مرا باری ز ساقی هوش رفته ست
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است
چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
یک موی ترا هزار دام است
یک روی ترا هزار نام است
زان سرو به بوستان بلند است
کز قد تو قایم المقام است
گر مه به تو ناتمام پیوست
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴
مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است
به آفتاب ز ذره چه جای پیغام است
هزار جان مقدس شدند خاکستر
هنوز پختن سودات از آدمی خام است
بیار ساقی دریای می که جانم سوخت
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۹ - صفت بهار، و گلگشت شجرهٔ بلند بالش مملکت والا خضر خان طوبی له، در باغ بهشت آسا، و بسوی گلهای کرنه گذشتن، و بوی دوست باز یافتن، و هوش به باد دادن
بسی زیبا کنیز سبز فام است
که صد چون سرو آزادش غلام است