سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - وله فی مدح اتابک مظفرالدین سلجوقشاه
چه نیکبخت کسانی که اهل شیرازند
که زیر بال همای بلندپروازند
به روزگار همایون خسرو عادل
که گرگ و میش به توفیق او همآوازند
مظفرالدین سلجوقشاه کز عدلش
[...]
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۲۱ - اظهار بندگی کردن شاعر در پیشگاه شاه
تا ز خود پاک وا نپردازند
مهره نرد خویش چون بازند؟
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۶
هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا زند
شاه پیاده بر درش آید و مرحبا زند
در همه عمر یک نفس روی نتابم از درش
گر دو هزار مدعی طعنه ام از قفا زند
بر گل تازه رنگ و بو برگ و نوا اگر نبود
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۶
هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند
آید به دل کسی و ره جان ما زند
فریاد از آن دلی که به فریاد هر شبی
نالش به درد از آن سر زلف دو تا زند
نی نغمه طرب که بود ارغنون مرگ
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۷ - گرم شدن چشم «دول رانی» در روی شمس الحق و الدین خضر خان و از تاب مهر، آب در چشمش گشتن، و مهربان گشتن آن چشمهٔ مهر، بران نیلوفر هندی، و چون شعاع خورشید، از صفر ابر زمین افتادن
چو طفلانی که با هم لعب سازند
بهم گه طاق و گاهی جفت بازند
اوحدی » جام جم » بخش ۳۰ - در خواص نفس قدسی و دلایل حرکات و علامات اجزای بدن
سر بسر واقفان این رازند
گوش کن تا چه پرده میسازند؟
اوحدی » جام جم » بخش ۴۱ - در ترتیب منزل و اساس آن
پادشاهان که گنج پردازند
رسم باشد که شهر و ده سازند
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۰
آنها که چو شانه بر سران میتازند
چون شانه بدستبوس تو مینازند
گر خصم کند با تو چو شانه دو سری
تن چون سر شانه شاخ شاخش سازند
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - حکایت
ز علم آنها که دامی بر بسازند
بحق عالم دگر ها بر مجازند
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۵ - تحقیق
در هیولا و اصل انبازند
آن ز صورت بود که ممتازند
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۸ - حکایت
شعر خود چیست تا بدان نازند
یا از او گردنی برافرازند
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۶
عاشقانی که عشق می بازند
عاشقانه به عشق می نازند
مطربانه چو در طرب آیند
ساز ما را به لطف بنوازند
زده دستی به دامن معشوق
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۴
چو اهل دل بطواف تو عزم ره سازند
براق عشق ز میدان جان برون تازند
چو بر بساط نشینند پاکبازانت
بضربه ای دو جهان را تمام دربازند
ببوی چون تو گلی بلبلان چو سرمستند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۱ - در بیان آنکه مراد به انسان کمل افراد انسان است نه اناسی حیوانی که اولئک کالانعام بل هم اضل در شأن ایشان است
صد کرامت به نام او سازند
تا سلیمی به دامش اندازند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۸ - در بیان آنکه ارباب عزلت و اصحاب خلوت بر سه طبقه اند طبقه اول آنکه نیت ایشان در عزلت و خلوت اجتناب از شر انام و اتقا از ضر خواص و عوام باشد
گاه هم پنجه ددت سازند
گاه در دام دیوت اندازند