گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - پیام بیار

 

سلام من برسان ای نسیم باد صبا

بدان دیار که آنجا مقام یار منست

نیازمندی من عرضه ده بحضرت یار

چنانکه لایق این عهد استوار منست

و گر ملول نگردد بگویش آهسته

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سوم » بخش ۱ - المقالة الثالثه

 

برف و باران اشک بسیار منست

برق از جان شرر بار منست

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۱

 

در عهد و وفا چنانکه دلدار منست

خون باریدن بروز و شب کار منست

او یار دگر کرده و فارغ شسته

من شسته چو ابلهان که او یار منست

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۰

 

کس دل ندهد بدو که خونخوار منست

جان رفت چه جای کفش و دستار منست

تو نیز برو دلا که این کار تو نیست

این کار منست کار من است کار منست

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳

 

مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست

که راحت دل رنجور بی‌قرار منست

به خواب در نرود چشم بخت من همه عمر

گرش به خواب ببینم که در کنار منست

اگر معاینه بینم که قصد جان دارد

[...]

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

زلف تو که سرگشته بکردار منست

آشفته تر از حال من و کار منست

سودای وی از دماغ بیرون نکنم

هر چند کزو شکست بازار منست

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۰

 

سحاب سیل فشان چشم رودبار منست

سموم صاعقه سوز آه پر شرار منست

غم ارچه خون دلم می خورد مضایقه نیست

که اوست در همه حالی که غمگسار منست

هلال اگر چه به ابروی یار می ماند

[...]

خواجوی کرمانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

دلبرا عشق تو نه کار منست

وین که دارم نه اختیار منست

آب چشم من آرزوی توبود

آرزوی تو درکنار منست

آنچه ازلطف ونیکویی درتست

[...]

سیف فرغانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

بخت سرگشته ام نه یار منست

بس ستمکار چون نگار منست

بوی زلف نگار روحانی

مونس جان بیقرار منست

همچو زلفش فتاده ام در پای

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

فاش شد در دو جهان کاو به جهان یار منست

آفت هر دو جهان آن بت عیار منست

در غم و حسرت دیدار تو جانا همه شب

آنچه در خواب نشد دیده ی بیدار منست

سرو در باغ وفا با همه دستان که دروست

[...]

جهان ملک خاتون
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ره حریف گرفتم که شیشه یار منست

خرد پیاده شد از من که می سوار منست

جراحتم همه راحت شد از سعادت عشق

گلی که در ره من بکشفد ز خار منست

اگر درستیی در کار جام و مینا هست؟

[...]

نظیری نیشابوری
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴

 

مردم از هجر و همان در پی آزار منست

که درین شهر به بی‌رحمی دلدار منست؟

طبیب اصفهانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۷۹

 

این گل گلشن دل یا رخ دلدار منست

غنچه گلبن جان یا دهن یار منست

موسی اینجا ارنی گوی چرا روننهد

کاتش طور وی ازآه شرربار منست

صنما کافر عشقم بحرم چون بروم

[...]

نورعلیشاه
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱

 

هر که بی یار است او یارمنست

وانکه گل میجوید او خارمنست

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode