قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
من و معشوق و جام ناب صباح
بگشا بر من این در،ای فتاح
در در بسته از کرم بگشا
در در بسته را تویی مفتاح
ما و کشتی و راه دریا بار
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » سبب نظم کتاب
رسید موسم گل ساقیا! بگردان راح
که عشقبازی و مستی به دین ماست مباح
زبهر آنکه کنم کهربا به رنگ عقیق
بیار لعل مذاب از زمردین اقداح
به نیم شب دل من همچو شمع روشن کن
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۶ - ترجیع بند ششم
ای مصفا ز تو صبوح و صباح
روح ما را سکینه بخش از راح
روح راحت نیابد ار نرسد
راح قدسی ز عالم ارواح
مطر با زخمه ای بزن که از اوست
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۷
همی زند به جهان پیر دیر باده صلاح
در نشاط چو زین باب می شود مفتاح
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۷
خوش است صحنک بغرای پر ز قیمه صباح
گشای این در دولت برویم ای فتاح
به کارخانه حلواگران نگاهی کن
که نور مشعله زلبیاست چون مصباح
در آن زمان که شود معده پر ز نان و عسل
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۴۴
یک کاسه هریسه پر ز روغن به صباح
یک تکه، گرسنه را به از صد تفاح
عیبی نکنی به گفتن اطعمه ام
کین گفت شنود من مزاحی است مباح
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۱۳ - در چریک انداختن و لشکر آوردن از اطراف
شلوار هم گشته پنهان سلاح
بداند کسی کوست اهل مزاح
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴
ز ایوان کاخ میکده آمد علی الصباح
مرغی گرفته نامه اقبال در جناح
مضمونش آنکه هر که نه می را مباح داشت
خونش بود به فتوی پیر مغان مباح
سرمایه فلاح چه باشد شراب لعل
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
قد بدا نور فالق الاصباح
اسفر الصبح اطفی ء المصباح
کم طلب در کتب حقیقت عشق
نشود یافت این لغت ز صحاح
رو به فتاح کن که ممکن نیست
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲
گر مقبلی مزاح کند عیب او مکن
شغلیست آن به قاعده عقل و دین مباح
دل آیینه است کلفت جد زنگ آیینه
آن زنگ را چه امکان صیقل بود مزاح
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶ - گفتار در ترغیب مسترشدان آگاه بر مداومت کلمه طیبه لااله الاالله که مفتاح گنج سعادت و مصباح کنج عبادت است
این مثلث به کیش اهل فلاح
واجب و مفترض بود نه مباح
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۶۴ - در بیان معنی کلام و بیان مراتب و اقسام آن و بیان آنکه کدام قدیم است و کدام حادث و بیان آنکه کلام جمادات و نباتات از کدام قبیل است
متجسد شود در او ارواح
متروح شود در او شباح
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۶۹ - در ذکر اصحاب تفرقه علی طبقاتهم
نه شبش را فروغی از مصباح
نه دلش را گشادی از مفتاح
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۱۷ - در بیان آنکه عزلت و اقسامش که مذکور شد یکی از آن چهار رکن است که ابدال به سبب مداومت بر آن به مقام خود رسیده اند و آن سه رکن دیگر صحت و جوع و سهر است چنانکه خواهد آمد
گر تو گویی تمثل ارواح
بود آن نی تحول اشباح
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۵ - در بیان سهر و بیخوابی که رکن چهارم ولایت و مقام ابدال است
انما السائرون کل رواح
یحمدون السری لدی الاصباح
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۸ - اشارة الی بعض بطون قوله تعالی و جنة عرضها السموات و الارض
وانچه آمد مخالف ارواح
ارض اجساد باشد و اشباح
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۲ - تنبیه للغافلین و ایقاظ للنائمین
از ملایک پر است و از ارواح
مطلع بر هیاکل و اشباح
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۲ - تنبیه للغافلین و ایقاظ للنائمین
بدر آید ز خانه وقت صباح
مترسم به رسم اهل صلاح
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۱۲ - اشارت به وجود ملائکه
قسم دیگر مدبر اشباح
متصرف در آن صباح و رواح
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۲۲ - اشارت به آنکه تکفیر اهل قبله جایز نیست
ور ببینی کسی ز اهل صلاح
که رود راه دین صباح و رواح