گنجور

 
۱
۲
۳
۲۲
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک

 

چنان بد که هر شب دو مرد جوان

چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان

خورشگر ببردی به ایوان شاه

همی ساختی راه درمان شاه

بکشتی و مغزش بپرداختی

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۳

 

چو دشت از گیا گشت چون پرنیان

ببستند گردان توران میان

سپاهی بیامد ز ترکان و چین

هم از گرزداران خاور زمین

که آن را میان و کرانه نبود

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۸

 

چو از آفرین گشت پرداخته

بیاورد گلرنگ را ساخته

نشست از بر زین و ره برگرفت

خم منزل جادو اندر گرفت

همی رفت پویان به راه دراز

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۸

 

چو بشنید قیصر بر آن برنهاد

که دخت گرامی به گشتاسپ داد

بدو گفت با او برو همچنین

نیابی ز من گنج و تاج و نگین

چو گشتاسپ آن دید خیره بماند

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۵ - سخن دقیقی

 

پس آگاهی آمد به اسفندیار

که کشته شد آن شاه نیزه گزار

پدرت از غم او بکاهد همی

کنون کین او خواست خواهد همی

همی گوید آنکس کجاکین اوی

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۰ - سخن دقیقی

 

کی نامبردار فرخنده شاه

سوی گاه باز آمد از رزمگاه

به بستور گفتا که فردا پکاه

سوی کشور نامور کش سپاه

بیامد سپهبد هم از بامداد

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۱

 

یکی پیر بد نامش آزاد سرو

که با احمد سهل بودی به مرو

دلی پر ز دانش سری پر سخن

زبان پر ز گفتارهای کهن

کجا نامهٔ خسروان داشتی

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲

 

بفرمود تا پیش او شد دبیر

قلم خواست چینی و رومی حریر

نویسنده از کلک چون خامه کرد

سوی مادر روشنک نامه کرد

که یزدان ترا مزد نیکان دهاد

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۹

 

همی رفت منزل به منزل به راه

ز ره رنجه و مانده یکسر سپاه

ز شهر برهمن به جایی رسید

یکی بی‌کران ژرف دریا بدید

بسان زنان مرد پوشیده روی

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۶

 

ز شهر کجاران برآمد نفیر

برفتند با نیزه و تیغ و تیر

هیم رفت پیش اندرون هفتواد

به جنگ اندرون داد مردی بداد

همه شهر بگرفت و او را بکشت

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۵

 

برفت و بیامد به ایوان خویش

همه شب همی ساخت درمان خویش

پراندیشه آن شب به ایوان بخفت

بخندید و آن راز با کس نگفت

به شبگیر چون تاج بر سر نهاد

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۱

 

وزان روی بهرام بیدار بود

سپه را ز دشمن نگهدار بود

شب و روز کارآگهان داشتی

سپه را ز دشمن نهان داشتی

چو آگهی آمد به بهرامشاه

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۴

 

چو شد ساخته کار آتشکده

همان جای نوروز و جشن سده

بیامد سوی آذرآبادگان

خود و نامداران و آزادگان

پرستندگان پیش آذر شدند

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۸

 

چو خورشید بر چرخ بنمود دست

شهنشاه بر تخت زرین نشست

فرستادهٔ قیصر آمد به در

خرد یافته موبد پرگهر

به پیش شهنشاه رفتند شاد

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۹

 

چو نیمی ز تیره شب اندر گذشت

سپهر از بر کوه ساکن بگشت

سپهدار ترکان بنه بر نهاد

سپه را همه ترگ و جوشن بداد

طلایه بفرمود تا ده هزار

[...]

۳۰ بیت
فردوسی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری

 

ای پسر گر دل من کرد همی خواهی شاد

از پس باده مرا بوسه همی باید داد

نقل با باده بود باده دهی نقل بده

دیر گاهیست که این رسم نهاد آنکه نهاد

چند گاهیست که از باده و از بوسه مرا

[...]

۳۰ بیت
فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در ستایش سلطان مسعود غزنوی گوید

 

بدین خرمی و خوشی روزگار

بدین خوبی و فرخی شهریار

چنان گشت گیتی که ما خواستیم

خدایا تو چشم بدان دور دار

خداوند گار جهان فرخست

[...]

۳۰ بیت
فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید

 

چه فسون ساختند و باز چه رنگ

آسمان کبود و آب چو زنگ

که دگرگون شدند و دیگر سان

به نهاد و به خوی و گونه و رنگ

آن شد از ابر همچو سینه غرم

[...]

۳۰ بیت
فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح خواجه ابو سهل عراقی گوید

 

کی نشینیم نگارا من و تو هر دوبهم

کی نهم روی بدان روی و بدان زلف بخم

چندازین فرقت و بر جان ز غم فرقت رنج

چند ازین دوری و بر دل ز پی دوری غم

آب و آتش به تکلف بهم آیند همی

[...]

۳۰ بیت
فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح خواجه سید ابوالطیب بن طاهر

 

بار بربست مه روزه و برکند خیَم

مهرگان طبل زد و عید برون برد علم

باز چون بلبل بی جفت به بانگ آمد زیر

باز چون عاشق بیدل به خروش آمد بم

باده گیران زبان بسته گشادند زبان

[...]

۳۰ بیت
فرخی سیستانی
 
 
۱
۲
۳
۲۲
 
تعداد کل نتایج: ۴۳۵