گنجور

 
۱
۲
۳
۲۵
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۷

 

چو از روز رخشنده نیمی برفت

دل هر دو جنگی ز کینه بتفت

به تدبیر یک با دگر ساختند

همه رای بیهوده انداختند

که چون شب شود ما شبیخون کنیم

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۸

 

به شاه آفریدون یکی نامه کرد

ز مشک و ز عنبر سر خامه کرد

نخست از جهان آفرین کرد یاد

خداوند خوبی و پاکی و داد

سپاس از جهاندار فریادرس

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۷

 

چو بشنید نوذر که قارن برفت

دمان از پسش روی بنهاد و تفت

همی تاخت کز روز بد بگذرد

سپهرش مگر زیر پی نسپرد

چو افراسیاب آگهی یافت زوی

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۸

 

بشد ویسه سالار توران سپاه

ابا لشکری نامور کینه‌خواه

ازان پیشتر تابه قارن رسید

گرامیش را کشته افگنده دید

دلیران و گردان توران سپاه

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۳

 

چو نزدیک شهر سمنگان رسید

خبر زو بشاه و بزرگان رسید

که آمد پیاده‌ گو تاج‌بخش

به نخچیرگه زو رمیدست رخش

پذیره شدندش بزرگان و شاه

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۳

 

ازان پس بیامد به پرده‌سرای

ز هرگونه انداخت با شاه رای

ز لهراسپ وز کین فرشیدورد

ازان نامداران روز نبرد

بدو گفت گشتاسپ کای زورمند

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۸

 

چو شد روزگار تهمتن به سر

به پیش آورم داستانی دگر

چو گشتاسپ را تیره شد روی بخت

بیاورد جاماسپ را پیش تخت

بدو گفت کز کار اسفندیار

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود » بخش ۵

 

پسر بد مر او را یکی همچو شیر

که ساسان همی خواندی اردشیر

دگر دختری داشت نامش همای

هنرمند و بادانش و نیک‌رای

همی خواندندی ورا چهرزاد

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۴

 

سکندر سوی روشنایی رسید

یکی بر شد کوه رخشنده دید

زده بر سر کوه خارا عمود

سرش تا به ابر اندر از چوب عود

بر هر عمودی کنامی بزرگ

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۷

 

الا ای برآورده چرخ بلند

چه داری به پیری مرا مستمند

چو بودم جوان در برم داشتی

به پیری چرا خوار بگذاشتی

همی زرد گردد گل کامگار

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۲

 

کنون ای سراینده فرتوت مرد

سوی گاه اشکانیان بازگرد

چه گفت اندر آن نامهٔ راستان

که گوینده یاد آرد از باستان

پس از روزگار سکندر جهان

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۲

 

چو بر تخت بنشست شاه اردشیر

بشد پیش گاهش یکی مرد پیر

کجا نام آن پیر خراد بود

زبان و روانش پر از داد بود

چنین داد پاسخ که ای شهریار

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۳

 

چوبشنید شیروی بگریست سخت

دلش گشت ترسان ازان تاج وتخت

چوازپیش برخاستند آن گروه

که او راهمی‌داشتندی ستوه

به گفتار زشت و به خون پدر

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی پوران دخت » پادشاهی پوران دخت

 

یکی دختری بود پوران بنام

چو زن شاه شد کارها گشت خام

بران تخت شاهیش بنشاندند

بزرگان برو گوهر افشاندند

چنین گفت پس دخت پوران که من

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۷

 

چو بگذشت سال از برم شست و پنج

فزون کردم اندیشه و درد و رنج

به تاریخ شاهان نیاز آمدم

به پیش اختر دیرساز آمدم

بزرگان و بادانش آزادگان

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۹

 

نگه کرد خاقان ازان پشت پیل

زمین دید برسان دریای نیل

یکی پیل بر پشت کوه بلند

ورا نام بد رستم دیو بند

همی کرگس آورد ز ابر سیاه

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۱

 

جهاندار شد پیش برتر خدای

همی خواست تا باشدش رهنمای

همی گفت کای کردگار سپهر

فروزندهٔ نیکی و داد و مهر

از این شهریاری مرا سود نیست

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۶

 

چو دستان شنید این سخن خیره شد

همی چشمش از روی او تیره شد

خروشان شد از شاه و بر پای خاست

چنین گفت کای داور داد و راست

ز من بود تیزی و نابخردی

[...]

۲۳ بیت
فردوسی
 

کسایی » دیوان اشعار » فضل امیرالمؤمنین

 

فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین

فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین

فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست

فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین

فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا

[...]

۲۳ بیت
کسایی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - نیز در مدح سیدالکفاة خواجه ابوعلی حسنک وزیر گوید

 

باری ندانمت که چه خو داری ای پسر

تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر

همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق

همچون مه گرفته درون آییم ز در

رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی

[...]

۲۳ بیت
فرخی سیستانی
 
 
۱
۲
۳
۲۵
 
تعداد کل نتایج: ۴۹۹