گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۰ - بازگشتن گرشاسب و دیدن شگفتی‌ها

 

پر از نخل خرما یکی بیشه دید

چنان کآسمان بد درو ناپدید

تو گفتی مگر هر درختی ز بار

عروسیست آراسته حور وار

از آهو همه بیشه بیش از گزاف

[...]

۱۲۴ بیت
اسدی توسی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بی‌شیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بی‌شیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کامل‌تر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار می‌دید و از سر مستی حال خود را به خلق می‌گفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار می‌بینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب می‌گشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود می‌دید. چون از آن قوت و مقام که بایزید می‌دید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.

 

صحبت شیخ به ز طاعتهاست

زیر رنجش نهفته راحتهاست

سر علم و عمل عنایت اوست

داد او بحر و جهد تو چو سبوست

نظر الشیخ البس العریان

[...]

۱۲۴ بیت
سلطان ولد
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب ششم - در فرصت نگاه داشتن و حاجت خواستن » بخش ۱

 

اگر حاجتی داری از پادشاه

ازوجز به لطف و مدارا مخواه

نگه دار فرصت، در ان وقت گوی

که باشد ملک خوشدل و تازه روی

به هر حال تخفیف ابرام کن

[...]

۱۲۴ بیت
حکیم نزاری
 

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۶۴ - کیفیت شکستن طلسم جمشید شاه را

 

چو برخواند آن را برآشفت سخت

برآورد شمشیر آن نیک‌بخت

بزد بر سرش تا کمرگه شکافت

کلید طلسمات جم را بیافت

یکی تیرگی شد چو کام هژبر

[...]

۱۲۴ بیت
خواجوی کرمانی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۰۰ - بقیه حکایت قاضی و خصم مردی که گوش او مجروح بود

 

گفت قاضی گوش او را ای عمو

از چه رو دندان گرفتی گوش او

گفت خصم ای قاضی با داد و دین

افتورا گوید نکردم من چنین

عرش را ثابت کن آنگه نقش کن

[...]

۱۲۴ بیت
ملا احمد نراقی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷ - در ستایش ‌کهف‌الادانی والاقاصی جناب حاجی آقاسی‌ گوید

 

دوش بگشودم ‌زبان تا درد دل گویم به یار

گفت عشاق زبون را با زبان دانی چکار

گر به قرب ما قنوعی در محبت شو حریص

ور به وصل ما عجولی در بلا شو بردبار

خوی با آوارگی‌ کن چون نبینی جایگه

[...]

۱۲۴ بیت
قاآنی
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » اهلا و سهلا

 

اهلا و سهلا ای نسیم بهار

ای قاصد زلف یار

از زلف یار آیی چه داری بیار

ای کاروان تتار

گویی هنوز ای نفخهٔ مشکبار

[...]

۱۲۴ بیت
ملک‌الشعرا بهار