فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۳
دوان رفت بهرام پیش پدر
که ای پهلوان یلان سر به سر
بدانگه که آن تاج برداشتم
به نیزه بابراندر افراشتم
یکی تازیانه ز من گم شدهست
[...]

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۳
دبیر خردمند را پیش خواند
سخنهای بایسته با او براند
چو آن نامه را زود پاسخ نوشت
پدید آورید اندر او خوب و زشت
نخست آفرین کرد بر کردگار
[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۱ - رفتن فرامرز به هندوستان و نشاندن دستور در مرز خرگاه و نامه نوشتن به رای هند
سرماه فرمود تا کرنای
دمیدند و برداشت لشکر ز جای
جوانی سرافراز با رای و کام
ابا پهلوان خویش و دستور نام
همه مرز خرگاه او را سپرد
[...]

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - مطلع سوم
بخ بخ ای بخت و خه خه ای دل دار
هم وفادار و هم جفا بردار
من تو را زان سوی جهان جویان
تو بدین سو سرم گرفته کنار
طفل میخواندمت، زهی بالغ
[...]

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانهٔ شکار
چو عالم برزد آن زرینعلم را
کز او تاراج باشد خیل غم را
مَلک را رغبت نخجیر برخاست
ز طالع تهمت تقصیر برخاست
به فالی چون رخ شیرین همایون
[...]

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۹ - جواب دادن منصور مدعی را
بخندید آن زمان منصور و این گفت
که نتوانی به کُل خورشید بنهفت
منم خورشید و توذرات مائی
کجادرعین این آیات مائی
مرا زیبد که درکشتی و دریا
[...]

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۷ - در اثبات ذات کل در خلاصۀ آدمیان فرماید
تو داری نور یار از عین توفیق
توئی اعیان ذات و هست توفیق
تو داری بیشکی از آفرینش
بتو پیداست عقل و جان و بینش
تو داری قلب هم جانم تو داری
[...]

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۴ - دیدن سام، قلوش را
بدو گفت کای رشک سرو سهی
فروزان ز تو فر شاهنشهی
بگو کز کجائی و نام تو چیست
درین مرز فرخنده کام تو چیست
زمین را ببوسید فرخ سوار
[...]

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۶۵ - باز آمدن به سر داستان عالمافروز با سام
چو در سخن مرد فرزانه سفت
مر این داستان را چنین باز گفت
که فغفور چین، سام را چون ببست
به حبسش فرستاد و از غم برست
به بند اندرون بود شش ماه سام
[...]

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۶۷ - جنگ سام با تکش و کشته شدن تکش به دست سام
روانش به پیکار کین رام شد
کمندش به یال یلان دام شد
برانگیخت که پیکر تیزگام
چو شیری خروشید بر خصم سام
ز خون غازه مالید بر روی خاک
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳
آوخ چکنم؟ که سینه تنگ است!
نام تو زمان، زمان دو رنگ است
القصه، دلی بصبر بستم
در راه تو منتظر نشستم
بودم همه روزه در سراغت
[...]

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - در مدح مقربالخاقان معتمدالدوله منوچهرخان گوید
خیز ای غلام زینکن یکران را
آنگرم سیر صاعقه جولان را
آن توسنیکه بسپرد ازگرمی
یکسان چو برقکوه و بیابان را
آنگرم جنبشیکه به توفاند
[...]

قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۳ - در ستایش هلاکو میرزا شجاعالسلطنه حسنعلی میرزا گوید
ای زلف دانمت ز چه دایم مشوّشی
زآنرو مشوّشی که معلق در آتشی
آن راکه هست سودا دایم مشوش است
آری تُراست سودا زآنرو مشوّشی
بدخوی و سرکشان را بُرّند سر ز تن
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲ - هدیه باکو
روز آدینه ببستیم ز ری رخت سفر
بسپردیم ره دیلم و دریای خزر
بر بساطی بنشستیم سلیمانکردار
که صبا خادم او بود و شمالش چاکر
به یکی پرش از دشت رسیدیم به کوه
[...]
