عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴
چند جویی در جهان یاری ز کس
یک کست در هر دو عالم یار بس
تو چو طاوسی بدین ره در خرام
کاندرین ره کم نیایی از مگس
مرد باش و هر دو عالم ده طلاق
[...]
عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۲۸
دی میشد و دل رها نمیکرد به کس
برخاسته صد فغان هر گوشه که بس
امروز همی آمد و هر ذرّه که هست
فریاد همی کرد که فریادم رس
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
دست من گیر و مرا فریاد رس
دست بر سر چند دارم چون مگس
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
بام تو پر پاسبان، در پر عسس
سوی تو چون راه یابد هیچ کس
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
ای ز فضلت ناشده نومید کس
حلقه و داغ توم جاوید بس
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
گفت این نانت که داد ای هیچ کس
گفت این نان را عیالت داد و بس
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
چون جزاو در هر دو عالم نیست کس
با که سازد اینت سودا و هوس
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
چون برآید جان ندارم جز تو کس
همره جانم تو باش آخر نفس
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص
بی کسانرا کس تویی در هر نفس
من ندارم در دو عالم جز تو کس
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید
چون ببیند این همه از پیش و پس
ناحق او را کی تواند گفت کس
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درخواست پیغمبر (ص) از پروردگار که کار امتش را به او سپارد
تا نیابد اطلاعی هیچکس
بر گناه امت من یک نفس
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت اسکندر که خود به رسولی میرفت
در همه عالم نمیدانست کس
کین رسول اسکندر است آنجا و بس
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز
گر تنم دور اوفتاد از هم نفس
جان مشتاقم بدو نزدیک و بس