گنجور

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت مردی که گشایش میخواست و جواب رابعه به او

 

بی‌خودی می‌گفت در پیش خدای

کای خدا آخر دری بر من گشای

رابعه آنجا مگر بنشسته بود

گفت ای غافل کی این در بسته بود

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸

 

نقد قدم از مخزن اسرار برآمد

چون گنج عیان شد

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸

 

در کسوت ابریشم و پشم آمد و پنبه

تا خلق بپوشند

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸

 

خود بود که خود بر سر بازار برآمد

بر خود نگران شد

خود بر صف جبه و دستار برآمد

لبس همه سان شد

در بحر به شکل در شهوار برآمد

[...]

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا

 

خلق ترسند از تو من ترسم ز خود

کز تو نیکو دیده‌ام از خویش بد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

زان شد آمد چون بیندیشد خرد

می‌ندانم تا برد یک جان ز صد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

خواجگی هر دو عالم تاابد

کرد وقف احمد مرسل احد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » حکایت چوب خوردن بلال

 

خون روان شد زو ز چوب بی‌عدد

هم چنان می‌گفت احد می‌گفت احد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

گر درآیی و برون آیی ز خود

سوی معنی راه یابی از خرد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مرده‌ای احتراز جست

 

چون عدد نبود درین راه واحد

جزو و کل گفتی نابشد تاابد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی استغنا » حکایت مردی که صورت افلاک بر تختهٔ خاک میکشید

 

دیده باشی کان حکیم بی خرد

تخته‌ای خاک آورد در پیش خود

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » بیان وادی توحید

 

چون برونست از احد وین از عدد

از ازل قطع نظر کن وز ابد

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم

 

مه از شرم رُخش هر مه گذارد

چو در راهش گذارد سر فرازد

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » حکایت

 

زهی عطّار کز نور محمد

شدی مسعود و منصور و مؤیّد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۳) حکایت مأمون خلیفه با غلام

 

مگر قومی دلی پُر درد و پُر سوز

به بغداد آمدند از بصره فریاد

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۳ - فرستادن سلیمان(ع) باز را باحضار بلبل ومراعات او ازتشویش

 

مگر دیوانه و مستست و بی خود

که دائم غافلست از نیک و از بد

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۲۸ - خطاب بلبل به طوطی و نصیحت کردن او را بخدمت پیر

 

بسی در کسوت زیبائی خود

که زیبائی چو تو بینند بی حد

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۷
sunny dark_mode