عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
سایه را سیمرغ چون نبود جدا
گر جدایی گویی آن نبود روا
عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید
عزت این در چنین کرد اقتضا
کز در ما دور باشد هر گدا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
گفت روزی شاه مسعود از قضا
اوفتاده بود از لشگر جدا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
گفت امروز این دهم، نکنم جدا
آنچ فردا صید افتد آن مرا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » به کعبه رفتن رابعه
ور درین گرداب مانی مبتلا
سر بسی گردد ترا چون آسیا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » خصومت دو مرقع پوش
در خصومت آمدند و در جفا
دو مرقع پوش در دار القضا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد
در عجایب ماندهام زین بیوفا
تا چرا میاوفتد در آشنا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاکدین
نفقهای چیزی که داری چار سو
لن تنالوا البر حتی تنفقوا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید
گفت اگر اینجا نبودی تنگنا
تو کجا افتادیی هرگز به ما
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » سخن دیوانهای دربارهٔ عالم
دیگری گفتش که انصاف و وفا
چون بود در حضرت آن پادشا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پادشاه هندوان که اسیر محمود گشت و مسلمان شد
تا بکی از من وفا از تو جفا
در وفاداری چنین نبود روا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پادشاه هندوان که اسیر محمود گشت و مسلمان شد
هرچ بیرون شد ز فهرست وفا
نیست در باب جوان مردی روا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
در میان طاس مانی مبتلا
هر دم آوازی دگر آید ترا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد
گفت اگر حاجت بگوید آن گدا
شاهش آن حاجت بگرداند روا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ بوبکر نشابوری که خرش بر لاف زدن او بادی رها کرد
گفت چون این فکر کردم، از قضا
کرد خر این جایگه بادی رها
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ بوبکر نشابوری که خرش بر لاف زدن او بادی رها کرد
شیخ بر خر بود بیاصحابنا
کرد ناگه خر مگر بادی رها
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی که از نبی اجازهٔ نماز بر مصلایی گرفت
هفتمین وادی فقرست و فنا
بعد ازین روی روش نبود ترا
عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » گفتار پیری مستغنی
پیر گفتا من بدیدم کانبیا
مبتلا بودند دایم در بلا
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » بیان وادی فقر
بعد ازین وادی فقرست و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » گفتار عاشقی که از بیم قیامت میگریست
هرک او رفت از میان اینک فنا
چون فنا گشت از فنا اینک بقا