گنجور

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود

 

سایه را سیمرغ چون نبود جدا

گر جدایی گویی آن نبود روا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید

 

عزت این در چنین کرد اقتضا

کز در ما دور باشد هر گدا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر

 

گفت روزی شاه مسعود از قضا

اوفتاده بود از لشگر جدا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر

 

گفت امروز این دهم، نکنم جدا

آنچ فردا صید افتد آن مرا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » به کعبه رفتن رابعه

 

ور درین گرداب مانی مبتلا

سر بسی گردد ترا چون آسیا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » خصومت دو مرقع پوش

 

در خصومت آمدند و در جفا

دو مرقع پوش در دار القضا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد

 

در عجایب مانده‌ام زین بی‌وفا

تا چرا می‌اوفتد در آشنا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاک‌دین

 

نفقه‌ای چیزی که داری چار سو

لن تنالوا البر حتی تنفقوا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » سخن دیوانه‌ای دربارهٔ عالم

 

دیگری گفتش که انصاف و وفا

چون بود در حضرت آن پادشا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد

 

گفت اگر حاجت بگوید آن گدا

شاهش آن حاجت بگرداند روا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی استغنا » گفتار پیری مستغنی

 

پیر گفتا من بدیدم کانبیا

مبتلا بودند دایم در بلا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی فقر » بیان وادی فقر

 

بعد ازین وادی فقرست و فنا

کی بود اینجا سخن گفتن روا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی فقر » گفتار عاشقی که از بیم قیامت می‌گریست

 

هرک او رفت از میان اینک فنا

چون فنا گشت از فنا اینک بقا

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۶۵
sunny dark_mode