عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶
ندارد درد من درمان دریغا
بماندم بی سر و سامان دریغا
درین حیرت فلک ها نیز دیر است
که میگردند سرگردان دریغا
درین دشواری ره جان من شد
[...]
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت مفلسی که عاشق ایاز شد و گفتگوی او با محمود
گشت عاشق بر ایاز آن مفلسی
این سخن شد فاش در هر مجلسی
چون سواره گشتی اندر ره ایاس
میدویدی آن گدای حق شناس
چون به میدان آمدی آن مشک موی
[...]
عطار » منطقالطیر » بیان وادی توحید » حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه
گفت روزی فرخ و مسعود بود
روز عرض لشگر محمود بود
شد به صحرا بیعدد پیل و سپاه
بود بالایی، بر آنجا رفت شاه
شد بر او هم ایاز و هم حسن
[...]
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود
مگر محمود با پنجه سواری
به رَه در باز میگشت از شکاری
یکی خیمه دران ره درگشادند
شکاری را بر آتش مینهادند
بره در شاه پیری ناتوان دید
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
یکی بر خُم نشست و خویش خم ساخت
که اطلس بایدم با اسب و با ساخت
بدو گفتند تا اطلس شود راست
ز کرباست بباید پیرَهَن خواست
برین آن مرد در خم خورد سوگند
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش هجدهم » بخش ۱ - المقاله الثامنه عشر
دریغا دیدهٔ ره بین نداری
بغفلت عمر شیرین میگذاری
بسر بردی بغفلت روزگاری
مگر در گور خواهی کرد کاری
الا ای حرص در کارت کشیده
[...]
عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۲۲ - در بیان نیستی و «موتواقبل ان تموتوا»
چو در بند خودی افتاد بنده
شود گوش مرادش نشنونده
مقید گردد اندر راه خسته
شود باب فتوحش جمله بسته
بود در خاطرش که گشت واصل
[...]
عطار » بیسرنامه » بخش ۲
درنگر ای عارف صاحب نظر
پاک مردان را جهان آمد بسر
ای وصالت روشنائی در جهان
ای وصالت هم عیان و هم نهان
ای وصالت غمگسار مفلسان
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۳ - جواب دادن شیخ جنید عبدالسلام را
جوابم داد و گفتا عبدالله
کنون از راز جانان کرد آگاه
تو هستی بنده و من راز دانم
تو هستی سالک و من درعیانم
بدان کامشب شدم اینجا نمودار
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳ - در اثبات عین الیقین فرماید
زهی دیدار من دیدار یکتا
منم پنهان ز عشق خویش و پیدا
زهی دیدار من در اوّل کار
نموده در حقیقت عین پرگار
زهی دیدار من جانِ کل نموده
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۶ - در پردههای اسرار نی فرماید
چه میگوئی همی گوید که بشتاب
برون از نه فلک اسرار دریاب
چو من نُه زخم دارم در حقیقت
گذشتستم ز نه پرده حقیقت
ده و دو پرده اینجا مینوازم
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش پانزدهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
گفت چون مسعود آن شاه درشت
خشمگین شد از حسن زارش بکشت
پیش قصری سرنگونش آویختند
خون او با خاک می آمیختند
او وزیر نیک بُد محمود را
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
با پسر میگفت یک روزی عمر
طعم دین تو کی شناسی ای پسر
طعم دین من دانم و من دیدهام
زانکه طعم کفر هم بچشیدهام
جان چو در خود دید چندان کار و بار
[...]
عطار » وصلت نامه » بخش ۱۸ - مطلب در سؤال راه عشق و ترغیب سالک
این چنین رفتند مردان راه دین
رهروان حق به پیش حق یقین
شیرمردان مرکب خود راندهاند
اندر این ره چون خسان کی ماندهاند
مرد عشقی گر تو تن در راه کن
[...]
عطار » وصلت نامه » بخش ۳۲ - حکایت قطب الاولیاء سلطان بایزید قدس سره
سائلی بنشست پیش بایزید
گفت از لطف خدای برمزید
در ره حق دائماً مردانهای
در میان عارفان فرزانهای
راه حق راتو به جان کوشیدهای
[...]