با پسر میگفت یک روزی عمر
طعم دین تو کی شناسی ای پسر
طعم دین من دانم و من دیدهام
زانکه طعم کفر هم بچشیدهام
جان چو در خود دید چندان کار و بار
در خروش آمد چو ابر نوبهار
گفت اگر من نیک اگر بد بودهام
در حقیقت طالب خود بودهام
از طلب یک دم فرو ننشستهام
روز تا شب خویش را میجستهام
هرکجا رفتم به بالا و نشیب
جمله را ازجان من نورست وزیب
در حقیقت چون همه من بودهام
نور بخش هفت گلشن بودهام
پس چرا بیرون سفر میکردهام
سوی این و آن نظر میکردهام
ای دریغا ره سپردم عالمی
لیک قدر خود ندانستم دمی
گر همه در جان خود میگشتمی
من به هر یک ذره صد میگشتمی
سالک سرگشته آمد پیش پیر
شرح روحش داد از لوح ضمیر
گفت هر چیزی که پیدا و نهانست
جملهٔ آثار جان افروز جانست
در جهان آثار جان بینم همه
پرتو جان و جهان بینم همه
پرتوی از قدس ظاهرشد بزور
در جهان افکند و درجان نیز شور
پرتوی بس بی نهایت اوفتاد
تاابد بیحد و غایت اوفتاد
هرچه بود و هست خواهد بود نیز
جمله زان پرتو گرفتست اسم چیز
نام آن پرتو بحق جان اوفتاد
هر دو عالم را مدد آن اوفتاد
قدس ظاهر شد بیک چیزی قوی
وی عجب آنبود جان معنوی
لیک چون جان رانبود آن روزگار
در هزاران صورت آمد آشکار
بود جان را هم صفت هم ذات نیز
هر دو چون جان هم گرامی و عزیز
اصل جان نور مجرد بود و بس
یعنی آن نور محمد بود و بس
ذات چون در تافت شد عرش مجید
عرش چون در تافت شد کرسی پدید
بازچون کرسی بتافت از سرکار
آسمان گشت و کواکب آشکار
باز چون اختر بتافت و آسمان
چار ارکان نقد شد در یک زمان
بعد ازان چون قوت تاوش نماند
چار ارکان را در آمیزش نشاند
تا وحوش و طیر وحیوان ونبات
با مرکبهای دیگر یافت ذات
ذات جان را هم صفاتی بود نیز
لاجرم از علم و قدرت شد عزیز
شد ز علمش لوح محفوظ آشکار
شد قلم از قدرتش مشغول کار
چون ارادت را بسی سر جمله بود
هم ملایک بی عدد هم حمله بود
از رضای جان بهشت عدن خاست
وز غضب کوداشت دوزخ گشت راست
روح چون در اصل امر محض بود
جبرئیل از امر ظاهر گشت زود
باز روح از لطف وز بخشش که داشت
زود میکائیل را سر برفراشت
باز قهرش اصل عزرائیل گشت
دو صفت ماندش که اسرافیل گشت
یک صفت ایجاد و اعدام آن دگر
وز وجود و از عدم جان بر زبر
گر صفات روح بی اندازه خاست
هر یکی را یک ملک گیری رواست
پیر چون از شرح او آگاه شد
گفت اکنون جانت مرد راه شد
لاجرم یک ذره پندارت نماند
جز فنای در فناکارت نماند
تا که میدیدی تو خود را در میان
برکناری بودی از سر عیان
چون طلب از دوست دیدی سوی دوست
این نظر را گر نگه داری نکوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن بیانگر گفتگویی است میان یک پسر و یک پیر حکیم درباره تجربهها و درکهای معنوی است. پسر از طعم دین و کفر سخن میگوید و پیر به او یادآوری میکند که حقیقت در جستجوی خود است و اینکه انسان باید در درون خود به گشت و گذار بپردازد. او همچنین به پسر میفهماند که همه چیز در جهان پرتو جان و نور الهی است و انسان باید به ذات و صفات خود پی ببرد. در پایان، پیری به پسر میگوید که برای دستیابی به حقیقت و فهم درست باید از خود فراموشی کند و به ذات حقیقی خود توجه کند.
هوش مصنوعی: یک روز پدر با پسرش صحبت میکرد و به او گفت: «عمر تو چه زمانی طعم دین را خواهد چشید، ای پسر؟»
هوش مصنوعی: من طعم دین را میشناسم و خودم آن را تجربه کردهام، زیرا طعم کفر را هم چشیدهام.
هوش مصنوعی: وقتی که روح خود را درونش بررسی کرد و دید چقدر کار و مسئولیت دارد، مانند ابرهای بهار به شدت به حرکت درآمد و به جوش و خروش افتاد.
هوش مصنوعی: او میگوید اگر خوب بودهام یا بد، در واقع همیشه دنبال خودم بودهام.
هوش مصنوعی: از آن زمان که به دنبال چیزی بودم، هرگز لحظهای آرام نگرفتهام و به جستجوی خود از صبح تا شب ادامه دادهام.
هوش مصنوعی: هر کجا که رفتم، چه در راههای صعب و دشوار و چه در مسیرهای آسان، همه چیز از جان من سرچشمه میگیرد و زیباست.
هوش مصنوعی: در واقع، من خود را در تمامی جاها و گلشنها نورافشان کردهام.
هوش مصنوعی: چرا من به سفر میرفتم و به این و آن نگاه میکردم؟
هوش مصنوعی: ای افسوس که در زندگی راهی را پیمودم، اما ارزش و مقام خود را در هیچ زمانی درک نکردم.
هوش مصنوعی: اگر من در دل خود جستجو میکردم، در هر ذره از وجودم صدها چیز را مییافتم.
هوش مصنوعی: یک مسافر گمگشته به پیش استاد رفت و از احساسات و درون خود سخن گفت.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیا وجود دارد و هم در ظاهر و هم در باطن دیده میشود، همه نشانههایی از روح و جان انسان هستند.
هوش مصنوعی: در این جهان، هر چه میبینم نشانهی روح و جان است و همهچیز را که مشاهده میکنم، به واسطهی روح خود مینگرم.
هوش مصنوعی: اشعهای از ملکوت به دنیا تابیده شد و در دلها نیز هیجان و شور و شوقی به وجود آورد.
هوش مصنوعی: نور بیپایانی از او تابید که تا همیشه و به صورت نامحدود ادامه دارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد یا در آینده وجود خواهد داشت، از نور و تاثیر آن منبع سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: نام آن نور الهی، که همان جان اوست، بر زمین افتاده است و به سبب آن، هر دو جهان از فیض آن بهرهمند شدهاند.
هوش مصنوعی: قدس به واسطه یک چیز قوی نمایان شد و شگفتانگیز این است که روح معنوی نیز در این امر حضور دارد.
هوش مصنوعی: اما وقتی که جان در آن زمان وجود نداشت، در هزاران شکل و جلوه ظاهر شد.
هوش مصنوعی: جان، هم از نظر ویژگیها و هم از لحاظ وجود، برای هر دو طرف بسیار ارزشمند و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: جان اصلی انسان نور خالص و مجرد است و این نور به تنهایی همان نور محمد (ص) است.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند نور وجودش را منتشر کرد، عرش الهی به روشنایی درآمد و از این نور، کرسی و مقام و جایگاه دیگری نیز پدید آمد.
هوش مصنوعی: پس از آنکه خورشید به افق رسید، آسمان روشن شد و ستارهها نمایان شدند.
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره دوباره درخشان شد و آسمان به یکباره به چهار بخش تقسیم شد.
هوش مصنوعی: سپس وقتی که توانایی و قدرتش از بین رفت، چهار عنصر را در هم آمیخت.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم وجود موجودات مختلف از جمله وحوش، پرندگان، حیوانات و گیاهان اشاره دارد که با سمایی متفاوت در کنار یکدیگر وجود دارند. به این ترتیب، دنیای طبیعی از ترکیب و همزیستی گونههای مختلف شکل گرفته است و هر یک ویژگیها و خصوصیات منحصر به فرد خود را دارند.
هوش مصنوعی: وجود جان نیز صفات خاص خود را دارد و به همین دلیل به واسطه علم و قدرت، به مقام بلند و عزت دست یافته است.
هوش مصنوعی: با دانایی او، آنچه در دل و ضمیر بود نمایان شد و قلم به واسطهی تواناییاش به نوشتن و ثبت حقایق مشغول گردید.
هوش مصنوعی: چون ارادت و محبت تو به خداوند بسیار است، نه تنها فرشتگان بیشماری به آن توجه دارند، بلکه لشکرهای عظیمی نیز از آن حمایت میکنند.
هوش مصنوعی: از خشنودی و عشق جان، بهشت عدن پدید آمد، و از خشم و ناراحتی، دوزخ به حقیقت پیوست.
هوش مصنوعی: روح در حقیقت ماهیتی خالص و ابتدایی دارد و به همین دلیل جبرئیل با سرعت از این حقیقت نمایان شد.
هوش مصنوعی: باز به خاطر محبت و بخششهایی که داشت، روح به سرعت به میکائیل سر بلند کرد.
هوش مصنوعی: بازخورد خشم او موجب مرگ و نیستی شد، و دو ویژگی از او باقی ماند که منجر به دگرگونی و تحول گردید.
هوش مصنوعی: به معنای از بین بردن یک ویژگی یا صفت خاص و به وجود آوردن یا احیای آن، از وجود و عدم، زندگی را در سطحی عمیقتر تجربه کردن.
هوش مصنوعی: اگر ویژگیهای روح به حدی زیاد شود، برای هر یک از آن ویژگیها داشتن یک ملک (حکومت یا سلطنت) مجاز است.
هوش مصنوعی: وقتی پیر به دانایی او پی برد، گفت حالا جان تو آماده سفر و چالشها شد.
هوش مصنوعی: بنابراین، هیچ چیز از افکارت باقی نمیماند، جز اینکه در وجود و زوال آنچه که هستی، هلاک شوی.
هوش مصنوعی: زمانی که خودت را در میان دیگران میدیدی، به وضوح احساس میکردی که باید خود را کنار بکشی یا از آن موقعیت دور شوی.
هوش مصنوعی: اگر هنگام جستجوی ملاقات با دوست، به او نظر بیندازی و توجه کنی، این نگاه و توجه به دوست کار خوبی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.