ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۱ - گفتگو با جوانِ فرنگی مَآب
گفتم به جوانکی مُفَرَّنگ
کای در خم و چم بسان خرچنگ
برگو زِ سِبیل خود چه دیدی
کاین سان دم گوش او بریدی
گفتا که سبیل بنده روزی
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۲ - سوءِ ظَنّ
نمیدانم چرا حَتم است و واجب
که بر ما یک نفر گردد مواظب
بده نیمه بده آجر بده گچ
مکُن با گفته استاد خود لَج
چرا ما مَردُمِ ایران چنینیم
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۳ - غَلَبه بر خَشم
پیش تر زان کِت غَضَب گردد عیان
از اَلِف تا یا اَلفبا را بخوان
کاندر این ضِمن اُفتَدَت صَفرا ز جوش
از جُنون فارِغ شَوی آیی به هوش
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۴ - دزدانِ نادان
دو نفر دزد خری دزدیدند
سرِ تقسیم به هم جنگیدند
آن دو بودند چو گَرمِ زَد و خورد
دُزدِ سِوُّم خَرشان را زَد و بُرد
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۵ - طبیعی گویی
هرچه گویی تو طبیعی میگوی
بیشتر زانچه طبیعی است مجوی
او معلِّم تو بر او شاگِردی
چه کنی جهد کز او بِه کردی
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۶ - حُرمتِ ربا
گفت روزی به جعفرِ صادق
حیلهبازی منافقی فاسِق
کز حرامِ رِبا چه مقصود است
گفت زان رو که مانعِ جود است
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۷ - سَجعِ مُهرِ شُتُر
گاه بارَم خار باشد گاه دُر
یار حاجی عَبدُهُ الرّاجی شتر!
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱ - مادّه تاریخ وفات جعفرقلی میرزا عَمِّ شاعر ۱۳۰۷ هق
هر که آمد در این جهان ناچار
رود از این جهان چه شَه چه گدا
یک جَهانِ دگر خدای آراست
که بُوَد نامِ آن جهانِ بقا
سویِ دارِ بَقا رَوَد هر کس
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۲ - در هجو نصرت الدوله
شاه زاده ضیافَتی کردی
کِافَت آوَرد مَر ضیایِ ترا
کارهایت معرِّفی کردند
سستیِ عقل و ضعفِ رایِ ترا
به همه کفش دادی و مَلِکی
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۳ - شراب
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سَر و بَر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۴ - کارگر و کارفرما
شنیدم کارفرمایی نظر کرد
ز روی کِبر و نَخوَت کارگر را
روانِ کارگر از وی بیازرد
که بس کوتاه دانست آن نظر را
بگفت ای گنج وَر این نَخوَت از چیست
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۵ - دربارۀ رفتن مستوفی الممالک و آمدنِ صَمصامُ السلطنه
این شنیدم که چوکابینۀ مستوفی رفت
فرصت افتاد به کف مَردُمِ فرصتجو را
از وطن خواهان یک عدّه به هم جمع شدند
عرضه کردند شهنشاهِ فلک نیرو را
کاندر این مُلک رئیس الوزرایی باید
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶ - برای تصویری که به مرحوم عبدالحسینِ بیات داده سُروده است
بنگر چگونه کردم بیرون ز جِسم جان را
آسان چه سان نُمودم تکلیفِ جان ستان را
ای کاش عکس جان داشت، حالا که می نُمودم
تقدیمِ یارِ جانی عَبدُالحسین خان را
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۷ - مرثیه
رسمَست هرکه داغ ِ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالت ِ آن داغ دیده را
یک دوست زیر بازوی ِ او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشکِ دیده را
آن دیگری بر او بِفشانَد گُلاب و شَهد
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۸ - کودک دورۀ طلایی
بچه هایِ زمانه رند شدند
بی ثمر دان تو ژاژخایی را
کودکانِ زمان ما نکنند
جز برایِ زر آشنایی را
یا برو زَر بده که سر بنهند
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۹ - مرثیه
سرگشته بانوان وَسَطِ آتشِ خِیام
چون در میانِ آبْ نُقُوش ستارهها
اطفالِ خردسال ز اطرافِ خیمهها
هرسو دوان چو از دِل آتشْ شَرارهها
غیر از جگر که دسترسِ اَشْقِیا نبود
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۰ - مادر
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا بپا برد
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۱ - جاه و جلال علی (ع)
اندر خبر بُوَد که نبی شاهِ حق پرست
چون سویِ عرش در شبِ معراج رخت بست
بر مسندِ دَنی فَتدَلّی نِهاد پای
دستی ز غیب آمد و بر پشتِ او نشست
چون دستِ حق بُد و اثرِ لطف ِ دوست بود
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۲ - تقاضای وجهِ قبض
وزیرِخمسه اگر وجهِ قبضِ من ندهد
به حقِّ خمسهٔ آلِ عبا که بَد کَرْدَست
وگر تَعَلُّل بیشتر روا دارد
حقوقِ دوستی و مَردُمی لَگَد کردست
دگر چه عرض کُنَم دیرتر اگر بدهد
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۳ - به سر کلنل محمد تقی خان پسیان
به احترام به این سر نظر کنید ای خلق
که بی حیات ولی در حیات جاوید است
بَدَل به این سرِ بی تن شَوَد دو روزِ دِگَر
نشانِ بیرَقِ ایران که شیر و خورشید است