گنجور

 
ایرج میرزا

سرگشته بانوان وَسَطِ آتشِ خِیام

چون در میانِ آبْ نُقُوش ستاره‌ها

اطفالِ خردسال ز اطرافِ خیمه‌ها

هرسو دوان چو از دِل آتشْ شَراره‌ها

غیر از جگر که دسترسِ اَشْقِیا نبود

چیزی نَمانْد در برِ ایشان ز پاره‌ها

انگشت رَفت در سرِ انگشتری به باد

شد گوش‌ها دریده پیِ گوشْواره‌ها

سِبطِ شهی که نامِ همایونِ او بَرَند

هر صبح و ظهر و شام فرازِ مَناره‌ها

در خاک و خون فُتاده و تازَنْد بر تَنَش

با نعل‌ها که ناله برآرَدْ ز خاره‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

چرخ کبود هرشب و رخشان ستاره‌ها

دودی‌ست زآتش من و در وی شراره‌ها

لاغر تنم ز گریه پر از قطره‌های خون

باریک رشته‌ای‌ست در او لعل پاره‌ها

یکچند در نظاره رویت گذشت و نیست

[...]

صائب تبریزی

در آتشم ز دیده شوخ ستاره‌ها

در هیچ خرمنی نفتد این شراره‌ها!

خالی شده است از دل آگاه مهد خاک

عیسی‌دمی نمانده درین گاهواره‌ها

پهلو ز کار عشق تهی می‌کنند خلق

[...]

ادیب الممالک

با خلق چون حدیث کنم ز این ستاره‌ها

با کودکان چه گویم ازین گاهواره‌ها

گهواره‌های زرین بینی بر آسمان

همچون زمین غنوده در آن شیرخواره‌ها

چون کودکان به مادر گاهی شوند رام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب الممالک
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه