گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۵

 

شیرین لبی شکر دهنی سرو قامتی

کونه کنم حدیث بخوبی نباتی

گر من در آب و آتشم از چشم و دل خوشم

کاندر میان هر دو نو باری سلامتی

ای شیخ تا بکوی بتان می کنیم طوف

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۶

 

صنما در خط سنبل مه تابان داری

بر سر شاخ صنوبر گل خندان داری

دم عیسی همه از لعل شکر بار دهی

حسن یوسف همه در چاه زنخدان داری

تا سر زلف تو برهم نزند عالم را

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۷

 

طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی

چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی

طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو

که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی

رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۸

 

عاشقی و بی دلی بیدلبری

این همه دارم غربی بر سری

آب چشمه من که عین مردمیست

ننگرد در حال من گر ننگری

این همه باران محنت خود مرا

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۹

 

قطره قطره از دریا چو به ساحل آیی

گره به دریا برسی قطره نبی دریایی

پیش او آنی و در خانقه الله گونی

او مولی و در مدرسه مولانایی

گرنه با اونی اگر پادشهی درویشی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۰

 

کاش که سرو ناز ما از در ما در آمدی

تا شب هجر کم شدی روز جفا سر آمدی

خوش بود ار سحر گهی نزد ستم رسیدگان

از دم فاصنة صبا مزده دلبر آمدی

در دم آخر ار بدی بر من خسته اش گذر

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۱

 

کدام سر که ندارد دماغ سودایی

کدام دل که بود خالی از تمنایی

کجاست پای روانی کدام دست و دل است

نیست بسته به زنجیر زلف زیبایی

مکن ملامتم ای مدعی در این دعوی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۲

 

گر از در به تیم برانی نو دانی

اگر کشته خویش خوانی تو خوانی

مرا گفته خوانمت با برانم

ندانم من اینها تو دائی نو دانی

هنوزت نفشانده جانها ز دامن

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۳

 

گر از شاخ دولت گلی چیدمی

نسیمی ز کوی تو بشنیدمی

به بوی نو جانم خریدی صبا

اگر من بدان دولت ارزیدمی

ز کویت سگی گر رسیدی به من

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۴

 

اگر او یاد من دلخسته کردی

دل آه و ناله را آهسته کردی

نیامد بر سرم چون حیف میرفت

که پای نازک از من خسته کردی

به محراب ار بدیدی زاهة آن روی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۵

 

گر باد سوی خاک من آرد ز تو بویی

چون زلف توام جان دمد از هر سو مویی

شیرین زمانی نوه من دلشده فرهاد

در مراکز دیده روان ساخته ام سوی تو جوئی

گوی دل ما گو شکن آن زلف چو چوگان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۶

 

گر به پاکی خضر وقتی و روح القدسی

تا نیابی نظر اهل صفا هیچ کسی

فرض کردیم که سجاده فکندی بر آب

چون نداری گهر معرفتی کم ز خسی

تا نیاری قدم از منزل هستی بیرون

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۷

 

گر بردرت این اشک چو سیلاب گذشتی

در کوی تو این خس هم از این باب گذشتی

خار مژه گر دور شدی از گذر اشک

بر دیدة غمدیده شی خواب گذشتی

گر پیرو این اشک شدی صوفی و این آه

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۸

 

گر بری دست به آئینه و در خود نگری

ببری دست ز عشاق به صاحب نظری

ننگری دود درونها که به بالا ز تو رفت

شرم داری مگر از ما که به بالا نگری

روز وصلم ز شب هجر بتر سوزی جان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۹

 

گر به فردوسی از حریم وصل نگشانی دری

پیش هر حوری ز آب دیده باشد کوثری

گرنه در هر غرفه زنجیری بود از موی دوست

در بهشت از هر دری آید عذاب دیگری

گرنه آن سرو افکند بر شاخ طوبی سایه

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۰

 

گر به من یار شوی ور نشوی

تو همان باری و دیگر نشوی

من به دیده نظری هم نکنم

گر تو در دیده مصور نشوی

ای دل این درد که داری گر ازوست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۱

 

گر تو دل ما سوختی از آتش دوری

ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری

هر چند که دور از تو چو فرهاد فتادیم

چون سنگ‌دلان دل ننهادیم به دوری

دانم نخوری غم ز هلاک من رنجور

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۲

 

گر زلف خود به فتنه و شوخی رها کنی

سرهای ما کشان همه در زیر پا کنی

گفتی نمایمت رخ و کامت ز لب دهم

لطفیست این و مهر تو اینها کجا کنی

شوخی فراغ از آتش و آبت از آن مدام

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۳

 

گر گم شوی از خود خبر یار بیابی

چون یافتی آن گم‌شده بسیار بیابی

با موسی دیدار طلب وعده همین بود

گر محو شوی دولت دیدار بیابی

چون سر به گریبان بری و غیر نبینی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۴

 

گر لذت خونریزی آن غمزه شناسی

از تیغ نترسی و ز کشتن نهراسی

ای دل همه رفتند ز دلبر به شکایت

صد شکر کزین درد تو در شکر و سپاسی

به نیست به اندازه روی تو که در حسن

[...]

کمال خجندی
 
 
۱
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
sunny dark_mode