قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۲
یابی چو ز اهل فضل، شخصی عاصی
نیکو نبود به فضل بیاخلاصی
خود گو که زیان به اصل گوهر چه رسد
گر بدگهری پیشه کند غواصی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۳
محروم ز وصل یار بودن تا کی
نومید و امیدوار بودن تا کی
بی نشئه، گل خمار چیدن تا چند
بی وعده در انتظار بودن تا کی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۴
در ملک وجود، خوار بودن تا کی؟
بیهوده درین دیار بودن تا کی؟
برخیز که تنگ ازین جهان برخیزد
موی لب روزگار بودن تا کی؟
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۵
روزن متعددست و مهتاب یکی
بیداردلان شوند در خواب یکی
فرداست که روح بیقراران با هم
گردیده چو قطرههای سیماب یکی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۶
از مردم حال، اهل حال است یکی
زین قوم، نشان ده کمال است یکی
هرچند که پنجه را بود پنج انگشت
مخصوص اشارت به هلال است یکی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۷
بیفیضان را چه باک از بیبرگی؟
فیّاض شود هلاک از بیبرگی
درویشان را بس این خسارت کز نخل
سایه نفتد به خاک از بیبرگی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۸
عاشق نشود هلاک از بیبرگی
کی نخل فتد به خاک از بیبرگی؟
باشد غم سامان خرداندیشان را
مجنونشده را چه باک از بیبرگی؟
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۹
گر بتوانی، به نفس خود کن جدلی
سلطانی راست فقر، نعمالبدلی
زین هستی موهوم خرابی، ور نه
ویرانه نیستی ندارد خللی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۰
آن رند که در مثل ندارد بدلی
دی گفت برای اهل عرفان مثلی
جز بندگی از خداشناسان نسزد
از علم چه سود اگر نباشد عملی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۱
از عشق که نیست در جهانش بدلی
صد فرد چو غنچه است در هر بغلی
بگذر ز سر صلاح و تقوی در عشق
این راه به سر نبرد هر کور و شلی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۲
آن کز ازلش آمده فطرت عالی
کی شکوه به گردون برد از بدحالی
بیحوصلگان فلک پرستند، آری
محتاج به خم بود سبوی خالی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۳
بی فیض ازل رتبه نگردد عالی
این حال درین محیط باشد حالی
صد خوف و رجاست گوشهگیران را هم
کشتی به کنار پر شود یا خالی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۴
بی ساغر عیش، مردم از بیحالی
گویند حریفان که چرا مینالی
تا شیشه فتاد از نظرم چون عینک
از نور بود خانه چشمم خالی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۵
آنها که خرید عشقشان از خامی
پنهان ز نظر، کنند بیآرامی
من نالم و تهمتزده مرغ چمن است
من سوزم و پروانه کشد بدنامی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۶
زین هستی موهوم، جدا باش دمی
با حقطلبان همآشنا باش دمی
گاه از عجبی، گه از ریا، گاه از رزق
زاهد به خدا که از خدا باش دمی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۷
سوز جگرم نمیبرد درمانی
کی گرمی عشق را بود پایانی؟
چون لاله گر اجزای من از هم پاشد
هر جزو بر آتشم بود دامانی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۸
حیرتزده را چه غم ز سرگردانی
از بیبرگی چه باک و بیسامانی
از محنت هجر و لذت وصل، دلم
آسود، که آسوده شود حیرانی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۹
در شعر شوی گر انوری را ثانی
تحسین تو کس نمیکند تا دانی
آن به، که چو اطفال به مکتبخانه
خود خوانی و بر خویش سری جنبانی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۰
خوش در پی عقل و هوش افراختنی
هموراه به فکر خام پرداختنی
از شاخ بریده و گل چیده چو طفل
پیوسته خراب گلستان ساختنی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۱
رمزیست حدیث عشق، دریافتنی
این رشته نیامد ز ازل، تافتنی
ای عقل مکن ستیزه با عشق، که نیست
سرپنجه آفتاب برتافتنی