گنجور

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » در ملک نیکبخت و وصایائی که فرزندان را بوقت وفات فرمود

 

شکر گوی از پی زیادت را

عالم الغیب و الشّهادت را

کوست بی‌رنگ و خامه و پرگار

نعمت و شکرگوی و شکرگزار

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » در ملک نیکبخت و وصایائی که فرزندان را بوقت وفات فرمود

 

گردِ دریا ورود جیحون گرد

ماهی از تابه صید نتوان کرد

آدمی گرچ بر زمانه مهست

ز آدمی خام دیوِ پخته بهست

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان برزیگر با مار

 

من ندیدم سلامتی ز خسان

گر تو دیدی سلام من برسان

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان

 

اینک می‌بینم به بیداری‌ست یا رب یا به خواب‌؟

خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان

 

کفل گرد چون گوی چوگانئی

زحل پیکری، زهره پیشانئی

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان

 

بنشست و هزار گونه باد اندرسر

سودایِ هزار کیقباد اندر سر

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان

 

چون پلنگی شکار خواهد کرد

قامتِ خویشتن نزار کند

پیشِ دانا زبانِ شدّت دی

قصّه راحتِ بهار کند

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان

 

جایی رسیده‌ای که نبیند محیطِ تو

گر سوی چرخ بر شود اندیشه سالها

روزی که روزگار بنایِ تو می‌نهاد

ناهید رودها زد و خرشید فال‌ها

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان آهو و موش و عقاب

 

کاری که نه کارِ تست، مسپار

راهی که نه راهِ تست، مسپر

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان روباه با بط

 

آنکس که کند جفتِ خود اندیشهٔ تو

اندیشهٔ هرک هست ، بر طاق نهد

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود

 

تا هرچ ترا باشد و تا هرک تراست

یکسو ننهی، حدیث عشق از تو خطاست

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود

 

چون دانا ترا دشمنِ جان بود

به از دوست مردی که نادان بود

سعدالدین وراوینی