گنجور

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب هفتم - در حُسّاد و اقران و معاندان درگاه » بخش ۱

 

به نیکی برایشان شوی سرفراز

از ایشان به نیکی مکش دست باز

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب هفتم - در حُسّاد و اقران و معاندان درگاه » بخش ۱

 

بسی دوست کو دشمنی کرد ساز

بسی نیز داشتم که شما دوست باز

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب هفتم - در حُسّاد و اقران و معاندان درگاه » بخش ۲ - حکایت

 

بباید دگر روزگاری دراز

که تا رفته آید به دست ار نه باز

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب یازدهم - در تمهید معذرت از گناه و کیفیّت آن » بخش ۱

 

چو از راه تهمت کنی احتزاز

درِ اَمن راحت شود بر تو باز

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب یازدهم - در تمهید معذرت از گناه و کیفیّت آن » بخش ۳ - حکایت

 

پس آنگه بدو گفت تدبیر ساز

برو خواجه کاینها ندانند راز

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب یازدهم - در تمهید معذرت از گناه و کیفیّت آن » بخش ۴ - حکایت

 

برآمد برین روزگاری دراز

به راهی برش دیدم افتاده باز

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب دوازدهم - در تضرّع و خاتمت کتاب » بخش ۱

 

شنیدم که می گفت با خود به راز

که این در شود آخرالامر باز

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب دوازدهم - در تضرّع و خاتمت کتاب » بخش ۲ - حکایت

 

ندانم درین تا چه سرّست و راز

که آب از چو من تشنه گیرند باز

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب دوازدهم - در تضرّع و خاتمت کتاب » بخش ۳ - حکایت

 

همین است چون باز جویند راز

که تا خود که در امتحان داشت کاز

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب دوازدهم - در تضرّع و خاتمت کتاب » بخش ۳ - حکایت

 

نباشد خرد سخره حرص و آز

به نان‌پاره و کهنه خلقان بساز

حکیم نزاری
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode