حکیم نزاری » ادبنامه » باب هفتم - در حُسّاد و اقران و معاندان درگاه » بخش ۱
به نیکی برایشان شوی سرفراز
از ایشان به نیکی مکش دست باز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب هفتم - در حُسّاد و اقران و معاندان درگاه » بخش ۱
بسی دوست کو دشمنی کرد ساز
بسی نیز داشتم که شما دوست باز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب هفتم - در حُسّاد و اقران و معاندان درگاه » بخش ۲ - حکایت
زما کس نگشتست محروم باز
گرت حاجتی هست خود بر مساز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب هفتم - در حُسّاد و اقران و معاندان درگاه » بخش ۲ - حکایت
بباید دگر روزگاری دراز
که تا رفته آید به دست ار نه باز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب هشتم - در نکوهش غرور و عجب و دروغ و شکر احسان خداوندگار به جای آوردن » بخش ۱
براندیش کاین دولت و عزّ و ناز
کجا یافتی خویشتن بر مساز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب هشتم - در نکوهش غرور و عجب و دروغ و شکر احسان خداوندگار به جای آوردن » بخش ۱
اگر مدت دَور گردد دراز
شود با سر نقطه پرگار باز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب هشتم - در نکوهش غرور و عجب و دروغ و شکر احسان خداوندگار به جای آوردن » بخش ۲ - حکایت
مگر بود دونهمّت از حرص و آز
به رویش نمیشد در خیر باز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب نهم - در سخاوت و ترتیب آن نگاه داشتن و اسراف ناکردن » بخش ۲ - حکایت
بدو هاتفی گفت کای پاکباز
نصیب تو سوز دل آمد نه ساز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب یازدهم - در تمهید معذرت از گناه و کیفیّت آن » بخش ۱
چو از راه تهمت کنی احتزاز
درِ اَمن راحت شود بر تو باز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب یازدهم - در تمهید معذرت از گناه و کیفیّت آن » بخش ۳ - حکایت
پس آنگه بدو گفت تدبیر ساز
برو خواجه کاینها ندانند راز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب یازدهم - در تمهید معذرت از گناه و کیفیّت آن » بخش ۴ - حکایت
برآمد برین روزگاری دراز
به راهی برش دیدم افتاده باز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب دوازدهم - در تضرّع و خاتمت کتاب » بخش ۱
شنیدم که می گفت با خود به راز
که این در شود آخرالامر باز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب دوازدهم - در تضرّع و خاتمت کتاب » بخش ۲ - حکایت
ندانم درین تا چه سرّست و راز
که آب از چو من تشنه گیرند باز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب دوازدهم - در تضرّع و خاتمت کتاب » بخش ۳ - حکایت
همین است چون باز جویند راز
که تا خود که در امتحان داشت کاز
حکیم نزاری » ادبنامه » باب دوازدهم - در تضرّع و خاتمت کتاب » بخش ۳ - حکایت
نباشد خرد سخره حرص و آز
به نانپاره و کهنه خلقان بساز