گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

از کرم بنواخت ما را یار ما

لاجرم بالا گرفته کار ما

جان فروشانیم در بازار عشق

تن چه باشد در سر بازار ما

آب چشم ما به هر سو می رود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸

 

جام گیتی نماست این دل ما

خلوت کبریاست این دل ما

در دل ما جز او نمی گنجد

روز و شب با خداست این دل ما

کُنج دل گنجخانهٔ شاه است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹

 

بندهٔ ساقی ما شو تا شوی سلطان ما

جان فدا کن تا شوی جانان ما ای جان ما

چشم صورت بین ببند و دیدهٔ معنی گشا

تا ببینی بر سریر ملک دل سلطان ما

گر گدای عشق باشی پادشاه عالمی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

جامیست چه جم نما دل ما

بنموده خدا به ما دل ما

شمع دل ماست نور عالم

افروخت به خود خدا دل ما

عشقش بحریست بیکرانه

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

مشک چه بود شمه ای از موی ما

چیست عنبر والهٔ گیسوی ما

آب چشم ما به هر سو می رود

هم ز چشم ماست آب روی ما

صبحدم باد صباخوشبو بود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲

 

پادشاه و پادشاهی ما و درویشی ما

عاقلان و آشنائی ما و بی خویشی ما

در میان عشقبازان ما کمیم از هر یکی

از کمی ماست در عالم همه بیشی ما

خواجه گر دارد غنا آرد غنائی بر غنا

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

ما بنده درویشیم شاها نظری فرما

صاحب نظری شاها ما را نظری فرما

آنجا که مقام تست ما را نبود باری

باری ز سر احسان آنجا نظری فرما

تو ناظر و منظوری ما آینهٔ روشن

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴

 

بحر در جوش است و رو دارد به ما

گوهر دریا همی بارد به ما

گنج اسما حضرت سلطان عشق

یک به یک مجموع بشمارد به ما

ما امینیم و امانت آن اوست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

خرم آن دل که شود محرم اسرار شما

دلخوش آن کس که بود عاشق دیدار شما

همت قاصر اگر می طلبد حور و قصور

همت عالی ما هست طلبکار شما

چشم من روی شما هم به شما می بیند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

بیا ای ساقی مستان خدا را

که مشتاقند سر مستان خدا را

اگر خرقه نمی گیری گروگان

بده جامی به درویشان خدا را

طبیب دردمندانی نظر کن

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷

 

نور تجلی او ساخت منور مرا

صورت او شد پدید کرد مصور مرا

پیر خرابات عشق داد مرا جام می

ساقی رندان خود کرد مقرر مرا

عقل دمی دور شو از بر رندان عشق

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸

 

ای یار دل یار به دست آر خدا را

زین بیش دل خسته میازار خدا را

مستیم و خرابیم و سر از پای ندانیم

ای عقل رها کن من و دلدار خدا را

خوش آب حیاتیست اگر تشنه آبی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹

 

همه عالم تو را و او ما را

طلب او کن و بجو ما را

سر زلفش به دست ما افتاد

می نمایند مو به مو ما را

غرق بحریم تا نپنداری

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰

 

یار من بی یار کی ماند مرا

خسته و بیمار کی ماند مرا

گرچه بیمارم ولی دارم امید

کو چنین بیمار کی ماند مرا

شادمانم گرچه غمها می خورم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

 

رند مستی چو دمی با او برآ

از در میخانهٔ ما خوش درآ

مجلس ما را غنیمت می شمُر

زانکه اینجا خوشتر از هر دو سرا

جام می بستان و مستانه بنوش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲

 

هر که آمد بر سر دار فنا

یابد از دار فنا دار بقا

خدمت منصور از آن سردار شد

ذوق سرداری اگر داری بیا

قل هو الله احد می خوان مدام

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳

 

نعمت الله است دایم با خدا

نعمت از الله کی باشد جدا

در دل و دیده ندیدم جز یکی

گرچه گردیدم بسی در دو سرا

میل ساحل کی کند بحری چو شد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴

 

مبتلائی دیدمش خوش در بلا

گفتمش خواهی بلا گفتا بلی

از بلا چون کار ما بالا گرفت

جان ما جوید بلا از مبتلا

بینوایان را نوائی دیگر است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵

 

فانی دردیم و فانی از فنا

باقی عشقیم و باقی از بقا

نه اثر ما را ز ذات و از صفت

نه خبر از مبتدا وز منتهی

نه امید وصل و نه بیم فراق

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶

 

روشنست آئینهٔ گیتی نما

می نماید نور چشم ما به ما

کون جامع جامع قرآن تمام

مظهر ذات و صفات کبریا

غایت هر غایتی را غایتی است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۳۵