گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

یار من بی یار کی ماند مرا

خسته و بیمار کی ماند مرا

گرچه بیمارم ولی دارم امید

کو چنین بیمار کی ماند مرا

شادمانم گرچه غمها می خورم

غمخورم غمخوار کی ماند مرا

من چنین مخمور و او مست و خراب

بر در خمّار کی ماند مرا

کار بیکاریست کار عاشقان

عشق او بیکار کی ماند مرا

سر پر از سودا و هم کیسه تهی

بر سر بازار کی ماند مرا

گر نباشد صدق من صدیق وار

سیدم در غار کی ماند مرا

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۶۰ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم