گفت موسی این مرا دستور نیست

بنده‌ام امهال تو مامور نیست

گر تو چیری و مرا خود یار نیست

بنده فرمانم بدانم کار نیست

می‌زنم با تو بجد تا زنده‌ام

[...]

گفت نه نه مهلتم باید نهاد

عشوه‌ها کم دِه، تو کم پیمای باد

حق تعالی وحی کردش در زمان

مهلتش ده مُتَسِع مهراس از آن

این چهل روزش بده مهلت بطوع

[...]

گفت امر آمد برو مهلت تو را

من بجای خود شدم رستی ز ما

او همی‌شد و اژدها اندر عَقِب

چون سگ صیاد دانا و مُحِب

چون سگ صیاد جنبان کرده دُم

[...]

چونک موسی بازگشت و او بماند

اهل رای و مشورت را پیش خواند

آنچنان دیدند کز اطراف مصر

جمع آردشان شه و صراف مصر

او بسی مردم فرستاد آن زمان

[...]

بعد از آن گفتند ای مادر بیا

گور بابا کو، تو ما را ره نما

بردشان بر گور او بنمود راه

پس سه‌روزه داشتند از بهر شاه

بعد از آن گفتند ای بابا به ما

[...]

گفتشان در خواب کای اولاد من

نیست ممکن ظاهر این را دم زدن

فاش و مطلق گفتنم دستور نیست

لیک راز از پیش چشمم دور نیست

لیک بنمایم نشانی با شما

[...]

مصطفی را وعده کرد الطاف حق

گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزه‌ت را رافعم

بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم

من تو را اندر دو عالم حافظم

[...]

تا به فرعون آمدند آن ساحران

دادشان تشریفهای بس گران

وعده‌هاشان کرد و پیشین هم بداد

بندگان و اسپان و نقد و جنس و زاد

بعد از آن می‌گفت هین ای سابقان

[...]

پیل اندر خانهٔ تاریک بود

عرضه را آورده بودندش هُنود

از برای دیدنش مَردم بسی

اندر آن ظلمت همی‌شد هر کسی

دیدنش با چشم چون ممکن نبود

[...]

دی سؤالی کرد سایل مر مرا

زانک عاشق بود او بر ماجرا

گفت نکتهٔ الرضا بالکفر کفر

این پیمبر گفت و گفت اوست مهر

باز فرمود او که اندر هر قضا

[...]

آن یکی مرد دومو آمد شتاب

پیش یک آیینه دار مستطاب

گفت از ریشم سپیدی کن جدا

که عروس نو گزیدم ای فتی

ریش او ببرید و کل پیشش نهاد

[...]

در صحابه کم بدی حافظ کسی

گرچه شوقی بود جانشان را بسی

زانک چون مغزش در آگند و رسید

پوستها شد بس رقیق و واکفید

قشر جوز و فستق و بادام هم

[...]

آن یکی را یار پیش خود نشاند

نامه بیرون کرد و پیش یار خواند

بیت‌ها در نامه و مدح و ثنا

زاری و مسکینی و بس لابه‌ها

گفت معشوق ‌«این اگر بهر من‌ست

[...]

آن یکی در عهد داوود نبی

نزد هر دانا و پیش هر غبی

این دعا می‌کرد دایم کای خدا

ثروتی بی رنج روزی کن مرا

چون مرا تو آفریدی کاهلی

[...]

تا که روزی ناگهان در چاشتگاه

این دعا می‌کرد با زاری و آه

ناگهان در خانه‌اش گاوی دوید

شاخ زد بشکست دربند و کلید

گاو گستاخ اندر آن خانه بجست

[...]

ای تقاضاگر درون همچون جنین

چون تقاضا می‌کنی اتمام این

سهل گردان ره نما توفیق ده

یا تقاضا را بهل بر ما منه

چون ز مفلس زر تقاضا می‌کنی

[...]

علم را دو پَر، گمان را یک پرست

ناقص آمد ظنْ به پرواز ابترست

مرغِ یک‌پر زود افتد سرنگون

باز بر پرد دو گامی یا فزون

افت خیزان می‌رود مرغ گمان

[...]

کودکان مکتبی از اوستاد

رنج دیدند از ملال و اجتهاد

مشورت کردند در تعویق کار

تا معلم در فتد در اضطرار

چون نمی‌آید ورا رنجوریی

[...]

اختلاف عقلها در اصل بود

بر وفاق سُنیان باید شنود

بر خلاف قول اهل اعتزال

که عقول از اصل دارند اعتدال

تجربه و تعلیم بیش و کم کند

[...]

روز گشت و آمدند آن کودکان

بر همین فکرت ز خانه تا دکان

جمله اِستادند بیرون منتظر

تا درآید اول آن یار مصر

زانک منبع او بُدست این رای را

[...]