بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین
گفت امر آمد برو مهلت تو را
من بجای خود شدم رستی ز ما
او همیشد و اژدها اندر عَقِب
چون سگ صیاد دانا و مُحِب
چون سگ صیاد جنبان کرده دُم
سنگ را میکرد ریگ او زیر سُم
سنگ و آهن را بهدَم در میکشید
خرد میخایید آهن را پدید
در هوا میکرد خود بالای بُرج
که هزیمت میشد از وی روم و گُرج
کفک میانداخت چون اشتر ز کام
قطرهای بر هر که زد میشد جذام
ژغژغ دندان او دل میشکست
جان شیرانِ سیه میشد ز دست
چون به قوم خود رسید آن مجتبی
شِدْق او بگرفت باز او شد عصا
تکیه بر وی کرد و میگفت ای عجب
پیش ما خورشید و پیش خصم شب
ای عجب چون مینبیند این سپاه
عالمی پُر آفتابِ چاشتگاه
چشم باز و گوش باز و این ذکا
خیرهام در چشمبندیِ خدا
من ازیشان خیره ایشان هم ز من
از بهاری خارْ ایشان، من سمن
پیششان بردم بسی جام رحیق
سنگ شد آبش به پیش این فریق
دسته گل بستم و بردم به پیش
هر گلی چون خار گشت و نوش نیش
آن نصیب جان بیخویشان بود
چونک با خویشاند پیدا کی شود
خفتهٔ بیدار باید پیش ما
تا به بیداری ببیند خوابها
دشمن این خوابِ خوش شد فکر خلق
تا نخسپد فکرتش بستست حلق
حیرتی باید که روبد فکر را
خورده حیرت فکر را و ذکر را
هر که کاملتر بود او در هنر
او به معنی پس، به صورت پیشتر
راجعون گفت و رجوع این سان بود
که گله وا گردد و خانه رود
چونک واگردید گله از ورود
پس فتد آن بُز که پیش آهنگ بود
پیش افتد آن بز لنگ پسین
اضحک الرجعی وجوه العابسین
از گزافه کی شدند این قوم لنگ
فخر را دادند و بخریدند ننگ
پا شکسته میروند این قوم حج
از حرج راهیست پنهان تا فرج
دل ز دانشها بشستند این فریق
زانک این دانش نداند آن طریق
دانشی باید که اصلش زان سرست
زانک هر فرعی به اصلش رهبرست
هر پری بر عرض دریا کی پرد
تا لدن علم لدنی میبرد
پس چرا علمی بیاموزی به مرد
کش بباید سینه را زان پاک کرد
پس مجو پیشی ازین سر لنگ باش
وقت وا گشتن تو پیش آهنگ باش
آخرون السابقون باش ای ظریف
بر شجر سابق بود میوهٔ طریف
گرچه میوه آخر آید در وجود
اولست او زانک او مقصود بود
چون ملایک گوی لا علم لنا
تا بگیرد دست تو علمتنا
گر درین مکتب ندانی تو هجا
همچو احمد پری از نور حجی
گر نباشی نامدار اندر بلاد
گم نهای الله اعلم بالعباد
اندر آن ویران که آن معروف نیست
از برای حفظ گنجینهٔ زریست
موضع معروف کی بنهند گنج
زین قبل آمد فرج در زیر رنج
خاطر آرد بس شکال اینجا ولیک
بسکلد اشکال را استور نیک
هست عشقش آتشی اشکالسوز
هر خیالی را بروبد نور روز
هم از آن سو جو جواب ای مرتضا
کین سؤال آمد از آن سو مر تو را
گوشهٔ بی گوشهٔ دل شهرهیست
تاب لا شرقی و لا غرب از مهیست
تو ازین سو و از آن سو چون گدا
ای کُه معنی چه میجویی صدا
هم از آن سو جو که وقت درد تو
میشوی در ذکر یا ربی دوتو
وقت درد و مرگ آن سو مینمی
چونک دردت رفت چونی اعجمی
وقت محنت گشتهای الله گو
چونک محنت رفت گویی راه کو
این از آن آمد که حق را بی گمان
هر که بشناسد بود دایم بر آن
وانک در عقل و گمان هستش حجاب
گاه پوشیدست و گه بدریده جیب
عقل جزوی گاه چیره گه نگون
عقل کلی آمن از ریب المنون
عقل بفروش و هنر حیرت بخر
رو به خواری، نه بخارا ای پسر
ما چه خود را در سخن آغشتهایم
کز حکایت ما حکایت گشتهایم
من عدم و افسانه گردم در حنین
تا تقلب یابم اندر ساجدین
این حکایت نیست پیش مرد کار
وصفِ حالست و حضورِ یارِ غار
آن اساطیر اولین که گفت عاق
حرف قرآن را بد آثار نفاق
لامکانی که درو نور خداست
ماضی و مستقبل و حال از کجاست
ماضی و مستقبلش نسبت به تست
هر دو یک چیزند پنداری که دوست
یک تنی او را پدر ما را پسر
بام زیر زید و بر عمرو آن زبر
نسبت زیر و زبر شد زان دو کس
سقف سوی خویش یک چیزست بس
نیست مثل آن مثالست این سخن
قاصر از معنی نو حرف کهن
چون لب جو نیست مشکا لب ببند
بی لب و ساحل بُدست این بحر قند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف قدرت و حکمت خداوند و همچنین به چالشهای انسانی در درک واقعیتها میپردازد. شاعر به مثالی از نبرد و رقابت میان سپاهها اشاره میکند که با وجود روشنایی روز، سپاه دشمن در خواب و غفلت است. او به اهمیت بینش و درک صحیح نسبت به مسائل زندگی و فنون دانش پرداخته و میگوید که باید تلاش کرد تا از خواب غفلت بیدار شویم. شاعر به دو دسته از مردم اشاره میکند: افرادی که علم و دانش را میشناسند و از آن بهرهبرداری میکنند و کسانی که در جهل و نادانی باقی میمانند. همچنین، اهمیت عشق و روح معنوی در زندگی را بیان کرده و به این نکته اشاره دارد که باید از حجابهای عقل و گمان عبور کنیم تا به حقیقت و نور الهی دست یابیم. در نهایت، شاعر به عدم و سرنوشت انسان اشاره میکند و میگوید که باید به خداوند و علم او اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: امر صادر شده است که برو، دیگر فرصت برای تو نیست. من به جای خودم مشغول شدم و تو از ما فاصله گرفتهای.
هوش مصنوعی: او به صورت اژدها در میآید و به دنبال چیزی میرود، مانند یک سگ صیاد ماهر و علاقهمند.
هوش مصنوعی: زمانی که سگ صیاد دم سنگ را تکان میدهد، باعث میشود که ریگ آن زیر پایش حرکت کند.
هوش مصنوعی: با نیرومند شدن فکر و اندیشه، میتوان به چیزهای سخت و غیرقابل تبدیل مانند سنگ و آهن هم شکل و صورت داد و آنها را به خواسته خود تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: در آسمان پرواز میکرد و به بالای برج میرفت، که در این حال میتوانست از من و قوم گرجی فرار کند.
هوش مصنوعی: خرت و خمالی که از چالهها میگذرد، با هر قطرهای که به زمین میریزد، بر دیگران آسیب میزند و بیماری ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: صدای دندانهای او آنچنان دلخراش بود که حتی دل شیران سیاه را نیز میشکست.
هوش مصنوعی: زمانی که آن شخصیت بزرگوار به قوم خود رسید، علم و دانش او را پذیرفتند و آن علم برایشان به مانند عصایی شد که حمایتشان میکند.
هوش مصنوعی: او به او تکیه کرده و میگفت جالب است که در نزد ما نور و روشنایی است اما در برابر دشمنان، تاریکی و شب وجود دارد.
هوش مصنوعی: عجب است که این جمعیت چگونه صبحی با نور خورشید را مشاهده میکنند.
هوش مصنوعی: با چشمانی باز و گوشهایی شنوا، به دقت در شگفتیهای آفرینش خداوند خیره شدهام.
هوش مصنوعی: من از زیبایی آنان مجذوب شدهام و آنان نیز از من متوجه زیبایی بهار و گلهای خوشبو هستند.
هوش مصنوعی: من به حضور آنها مشروبات خوشطعم و لذتبخش را آوردم، اما در برابر این گروه، انگار که آب آنها تبدیل به سنگ شد و هیچ تأثیری نداشت.
هوش مصنوعی: دسته گلی درست کردم و آن را به هر گلی هدیه دادم، اما وقتی به دستشان رسید، با داشتن خاری، دیگر خوشایند نبود و به همراه آن زهر نیش نیز آمد.
هوش مصنوعی: آنچه برای جان آدمی مقدر شده است، تنها به افراد نزدیک و آشنا مربوط میشود. چون این آشنایان در ظاهر هویدا هستند، معلوم نیست چه زمانی میتوان به آنها دست یافت.
هوش مصنوعی: برای درک خوابها و واقعیتهای زندگی، لازم است فردی که به نظر میرسد در خواب است، در کنار ما باشد تا از تجربیاتش بهرهمند شویم و به نوعی بیداری را در زندگیاش احساس کند.
هوش مصنوعی: دشمن به این خواب آرامشای که مردم دارند، فکر میکند که نباید بگذارند کسی در آرامش بماند و عقل او را برای فکر کردن محدود کنند.
هوش مصنوعی: باید شگفتزده شد که چگونه اندیشه را حیرت در خود فرو برده و خود اندیشه نیز در حیرت است و در یادآوری چیزی نمیتواند به درستی تمرکز کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در هنر و مهارت خود کاملتر باشد، نشانگر این است که در مفاهیم و معانی نیز پیشرفتهتر است.
هوش مصنوعی: برگشتن به حالت قبلی به این شکل است که زحمات جمعی از بین برود و نظم خانه و خانواده از هم بپاشد.
هوش مصنوعی: وقتی گله به عقب برمیگردد، آن بز که پیشرو بود، عقب میافتد.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی برتری یا تقدم اشاره شده است. به این معنا که حتی اگر کسی در موقعیت بد یا نامساعدی باشد، میتواند با نگاهی مثبت و طنزآمیز به اوضاع بپردازد و بر دیگران تأثیر بگذارد. این جمله به ما یادآوری میکند که مهم نیست که حال ما چگونه است، گاهی با یک دیدگاه متفاوت میتوانیم بر مشکلات غلبه کنیم و دیگران را نیز تحت تأثیر قرار دهیم.
هوش مصنوعی: این گروه چگونه به اینجا رسیدند که به جای فخر و عظمت، سرانجام به ننگ و خفت تن دادند و آن را پذیرفتند؟
هوش مصنوعی: این گروه با پاهای شکسته راه میروند، در حالی که راهی برای رسیدن به آرامش و رهایی در دل سختیها و مشکلات وجود دارد.
هوش مصنوعی: این گروه از دانش دوری جستهاند و دلهایشان را از آن پاک کردهاند، زیرا این دانش به راهی که آنها نمیشناسند، نمیانجامد.
هوش مصنوعی: برای کسب هر دانشی، باید به اصل و بنیاد آن توجه کرد، زیرا هر موضوع فرعی و غیر اصلی، به همان اصل بر میگردد و از آن نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: هر زنی که بر روی آب دریا پرواز کند، به دنبال دانش خاص و باارزشی میرود.
هوش مصنوعی: پس چرا باید دانشی را یاد بگیری که برای مردمان با دلهای پاک مفید باشد؟
هوش مصنوعی: پس از این سر ننگین، پیشی مگیر و وقتی که زمان برگشتن تو فرا میرسد، برای آهنگ رفتن آماده باش.
هوش مصنوعی: ای نازنین، در آخرین لحظات، به دنبال کسانی باش که زودتر از تو قدم برمیدارند. مانند میوهای که بر درختی میرسد که پیش از دیگران به بار نشسته است.
هوش مصنوعی: هرچند محصول نهایی در پایان به وجود میآید، اما او از ابتدا وجود داشته است؛ زیرا او هدف اصلی بوده است.
هوش مصنوعی: اینجا میگوید: همانطور که فرشتگان میگویند ما چیزی نمیدانیم، تا تو به ما یاد بدهی و دانش به ما بیاموزی.
هوش مصنوعی: اگر در این مکتب، الفبا را ندانید، مانند احمد، از نور حجیت دور خواهید بود.
هوش مصنوعی: اگر تو در سرزمینها شناخته شده نباشی، در این صورت گم نیستی، زیرا خداوند از حال بندگانش آگاهتر است.
هوش مصنوعی: در آن مکان خراب و بینشان که نامی از آن مطرح نیست، به خاطر حفاظت از گنجینهای طلا وجود دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که همیشه در زمانهای سختی و مشقت، امیدی برای بهبود و نجات وجود دارد. مشکلات و چالشها ممکن است در ابتدا بسیار بزرگ و غیرقابلتحمل به نظر برسند، اما با صبر و استقامت، میتوان به راهحلها و آرامش دست یافت.
هوش مصنوعی: اینجا یادها و خاطرات زیادی وجود دارد، اما هر یک از آنها شکل خاص خود را دارند و به دقت در ذهن محفوظ هستند.
هوش مصنوعی: عشق او مانند آتش است که هر تصور و خیالی را میسوزاند و با نور روز آن را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: ای مرتضا، جواب این سؤال که از آن سو به تو رسیده، نیز از همان جانب باید بیاید.
هوش مصنوعی: دل بیگوشهای وجود دارد که همچون شهری است، و نه به سمت شرق گرایش دارد و نه به سمت غرب. این دل تحت تأثیر نوری است که از یک ماه میآید.
هوش مصنوعی: تو از این طرف و آن طرف مثل گدایان در جستجوی معنی هستی، ولی نمیدانی که صدا چه چیزی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: هر زمانی که دردی به سراغت میآید، به یاد خداوند میافتی و از او کمک میخواهی.
هوش مصنوعی: زمانی که درد و مرگ به سراغت میآید، دلیلی ندارد که از آن سوی عالم فریاد بزنی و شکایت کنی، چون وقتی که درد و رنج تو از بین برود، وضعیت تو چگونه خواهد بود.
هوش مصنوعی: زمانی که در سختی و مشکلات به سر میبری، به خداوند بگو، اما وقتی که آن مشکلات از بین رفتند، گویی راهی به سوی چیز دیگری باز شده است.
هوش مصنوعی: کسی که حقیقت را به روشنی بشناسد، همیشه در مسیر درست قرار دارد و هیچ شکی در او وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: در عقل و اندیشه، حجابهایی وجود دارد که گاهی آنها را میپوشاند و گاهی هم به طور ناگهانی به کنار میزنند.
هوش مصنوعی: عقل جزئی در برخی مواقع قدرت پیدا میکند و در مواقعی دیگر ضعیف میشود، اما عقل کلی همیشه در امنیت است و از تردیدها و خطرات دور است.
هوش مصنوعی: عقل خود را بفروش و به جای آن هنر و توانایی کسب کن، حتی اگر به قیمت ذلت و خواری باشد. این راهی است که تو باید انتخاب کنی، پسرم.
هوش مصنوعی: ما در صحبتهایمان به چه میزان فرو رفتهایم که داستان ما نیز تحت تأثیر این صحبتها قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: من به حالت عدم و افسانهای تبدیل میشوم در جایی که صدای ناله و زاری است، تا بتوانم در میان سجدهکنندگان تقلب و فریب بزنم.
هوش مصنوعی: این داستان فقط در مورد یک شخص نیست، بلکه توصیف حال و احساساتی است که در کنار دوست نزدیک و صمیمی وجود دارد.
هوش مصنوعی: آن داستانها و روایتهای اولیه که میگویند، عاقبت حرف قرآن، آثار و پیامدهای نفاق و دوگانگی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: جایی وجود دارد که روشنی خدا در آن جاری است و در آن، زمان به گذشته، آینده و حال تقسیم نمیشود.
هوش مصنوعی: گذشته و آینده در برابر تو هیچ تفاوتی ندارند، گویی که هر دو همانند دوستی هستند.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی ارتباط و نسبت خانوادگی اشاره دارد. به بیان دیگر، فردی که در حال صحبت است، پدرش را به عنوان نمایندهای از نسل خود و همچنین فرزندش را به وضوح در کنار هم قرار میدهد. در این میان، تأکید بر ایستادن افراد یا موارد مختلف به نوعی وضعیت و جایگاه آنها در زندگی یا تاریخ را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: نسبت میان دو طرف تغییر کرده و آنها به سمت خودشان میروند، در حالیکه در زیر و بالای آنها، این وضعیت فقط یک موضوع است.
هوش مصنوعی: این سخن همچون مثالی بینظیر است و نمیتوان از آن انتظار داشت که تمام معانی جدید را منتقل کند، بلکه بیشتر به گفتارهای قدیمی شباهت دارد.
هوش مصنوعی: وقتی کنار جوی آب نیست، خود را از حرف زدن و بیان احساسات بازدار. در این دریا، که شیرینی دارد، نیازی به لب و ساحل نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.