هست کسی کو چو من اشکار نیست

هست کسی کو تلف یار نیست؟

هست سری کو چو سرم مست نیست؟

هست دلی کو چو دلم زار نیست؟

مختلف آمد همه کار جهان

[...]

چون یکی حس در روش بگشاد بند

ما بقی حسها همه مبدل شوند

چون یکی حس غیر محسوسات دید

گشت غیبی بر همه حسها پدید

چون ز جو جست از گله یک گوسفند

[...]

من شنیدم که در آمد قبطیی

از عطش اندر وثاق سبطیی

گفت هستم یار و خویشاوند تو

گشته‌ام امروز حاجتمند تو

زانک موسی جادوی کرد و فسون

[...]

شد محمد الپ الغ خوارزمشاه

در قتال سبزوار پر پناه

تنگشان آورد لشکرهای او

اسپهش افتاد در قتل عدو

سجده آوردند پیشش کالامان

[...]

آن دو گفتندش که اندر جان ما

هست پاسخ‌ها چو نجم اندر سما

گر نگوییم آن نیاید راست نرد

ور بگوییم آن دلت آید به درد

هم‌چو چغزیم اندر آب از گفت الم

[...]